محل تبلیغات شما
بسم الله الرحمن الرحیم

اگر بگویی منظورم از "پدر"، همان "جد" است - چون جد هم پدر محسوب می شود - در جوابت می گویم: در یکی از نوشتههایت با عنوان الیمانی الموعود، روایتی از امام صادق (علیه السلام) از رسول الله (صلّی الله علیه وآله) نقل کرده ای که پیامبر در شب وفاتش گفت: ". سپس [بعد از امام زمان (علیه السلام)]، دوازده مهدی دیگر [از اولاد امام زمان (علیه السلام)] خواهند آمد. وقتی که زمان وفاتش [امام زمان (علیه السلام)] فرارسد، حکومت را به اولین مهدی پس از خود خواهد سپرد. او سه اسم دارد: اسمی مانند من واسم پدرم که آن عبد الله واحمد است واسم سومش هم مهدی است؛ او اولین مؤمن خواهد بود."
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وقتی که گفت: "[امام زمان (علیه السلام)، پس از خود] حکومت را به فرزند اولش می دهد"، در مقام بیان بوده ومنظور پیامبر از این سخن، فرزند مستقیم است نه غیرمستقیم؛ وگرنه می گفت: "حکومت را به مردی از ذریه خود یا یکی از فرزندان یا نوه هایش می سپارد"؛ [حال آنکه احمد دجال، خود را با چهار واسطه به امام زمان (علیه السلام) منتسب می کند! بنابراین، ادعای او مبنی بر اینکه وی، مصداق حدیث ادعایی امام صادق (علیه السلام) است، دروغی بیش نخواهد بود! چراکه در این حدیث ساختگی، تصریح شده است که امام زمان (علیه السلام) بلافاصله بعد از خود، حکومت را به اولین مهدی واگذار می کند، نه بعد از چهار نسل!]
نویسنده: این هم دلیل دیگری بر اشتباه ودروغ احمد دجال است.
۵ - چند اشکال به این روایت (روایت وصیت) وارد است: [یکی اینکه] با روایات رجعت وسخن ائمه (علیهم السلام) که گفته اند امام زمان حکومت را به امام حسین (علیه السلام) می سپارد، معارض است. در تفسیر عیاشی از صالح بن سهل از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است هنگامی که وفات امام زمان (علیه السلام) فرارسد، امام حسین (علیه السلام) او را غسل وکفن وحنوط ودفن خواهد کرد وپس از وصی، فقط وصی خواهد آمد. این سخن امام صادق (علیه السلام) به این معناست که فردی که پس از امام زمان (علیه السلام) می آید، امام حسین (علیه السلام) خواهد بود.
۶ - تو ادعا می کنی که اولین مؤمن به امام مهدی (علیه السلام) هستی وخودت را به امیر المؤمنین (علیه السلام) تشبیه کرده ودرعین حال می گویی: "من دعوت کننده هستم"؛ درحالی که داعی (دعوت کننده)، باید پیامبر باشد نه امیر المؤمنین! چگونه می شود که دعوت کننده، خودش اولین مؤمن باشد؟!
۷ - در اولین بیانیه ای که در تاریخ ۱ شوال ۱۴۲۴ صادر کرده ای گفته ای: "اولین معجزه ای که برای مردم آشکار می کنم این است که مکان قبر حضرت فاطمه (علیها السلام) را آشکار می کنم". درحالی که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند قبر فاطمه (علیها السلام) مخفی است وهیچ کس غیر از امام مهدی (علیه السلام) مکان آن را نمی داند!
تو گفتهای: "امام مهدی (علیه السلام)، مکان قبر مادرم فاطمه (علیها السلام) را به من نشان داده وقبر او کنار قبر امام حسن وچسبیده به آن است؛ گویا امام حسن (علیه السلام) در آغوش فاطمه (علیها السلام) دفن شده وحاضرم بر این ادعا قسم بخورم."
این سخنت [نیز] مردود است؛ زیرا معجزه باید چیزی باشد که مردم با چشم آن را ببینند وحس کنند، اما آنچه تو ادعا می کنی، نه دیدنی است ونه لمس کردنی! مگر اینکه قبر امام حسن (علیه السلام) نبش شود تا بفهمیم تو راست میگویی! اما اینکه گفته ای: "حاضرم بر این ادعا قسم بخورم"؛ در جواب می گویم: اگر این کار با قسم حل می شد که اصلا نیاز به معجزه نبود واز همان اول کار با قسم به سرانجام می رسید! این تناقض ها در حرف هایت چیست ای مَردک!
۸ - تو خود، سخنانت را نقض میکنی! در کتابت گفته ای: "آن کسی که زمین را پر از عدل وداد می کند، احمد است" ودر صفحه ۲۴ از همان کتاب در حدیثی آورده ای: "خداوند امور را برای آل محمد سامان می دهد، به وسیله مردی که بر سیره تقوا وهدایت عمل می کند، در قضاوتش رشوه نمی گیرد. سپس کسی می آید که در صورتش خال درشت دارد واو زمین را پر از عدل وداد می کند.". پس چگونه ممکن است تو [آن کسی باشی که] زمین را پر از عدل وداد می کند؟ [حال آنکه در حدیث مزبور، تصریح شده است فردی که زمین را پر از عدل وداد می کند، دارای خال در صورت است!]
۹ - همانگونه که افراد تو را میشناسند، شهرت واقعی تو احمد اسماعیل سَلَمی است ونام پدرت اسماعیل است نه مهدی!
اشکالات حیدر مشتت بر شریکش، اشکالات قوی ومحکمی است وناظم العقیلی نتوانسته به آن ها پاسخ دهد؛ به همین دلیل به مسخره کردن وتکذیب او پرداخته است؛ اما این کار ناظم العقیلی، عجیب نیست! چون دجال ها به خوبی یکدیگر را تکذیب می کنند.!
ناظم العقیلی [در پاسخ حیدر مشتت] می گوید:
این کسی که به حضرت عباس (علیه السلام) قسم میخورد، خودِ شیخ حیدر مشتت است که الآن نام "قحطانی" را برای خویش نهاده است؛ چون می ترسد اگر نام واقعی اش را فاش کند، آبرویش برود! زیرا او در ابتدای دعوت سید احمد حسن، در زمان صدام، او را تصدیق کرده وبا او بیعت نمود که با جان ومال وفرزند، از او دفاع کند وحدود یک سال هم بر این عهدش باقی ماند. او پیام ها وبیانیه های بسیاری صادر کرد ودرملأعام اعلام نمود که سید احمد حسن، فرستاده امام مهدی است. حتی چند بار به خود من گفت: "سید احمد حسن، وصی است وهیچ کس غیر از خداوند متعال، حقیقت او را نمی شناسد وحاضرم بر آنچه می گویم قسم بخورم". این واقعیتی است که برای تمام حوزه علمیه نجف واضح وآشکار بوده وهر کس که دوست دارد می تواند از اهالی نجف وعماره وبصره وناصریه وبغداد سؤال کند؛ همگی از این جریان باخبرند وگواهی می دهند که شیخ حیدر مشتت، بیش از یک سال پیرو سید احمد حسن بوده وبا تمام نیرو برای او تبلیغ میکرده است.
اما پس از آن، مرتد شد وبه دروغ ادعا کرد که یمانی خود اوست. سید احمد او را نصیحت کرد که از این ادعای باطل دست بردارد؛ اما وقتی که شیخ حیدر بر این ادعا پافشاری کرد، سید احمد در بیانیه ای که در بسیاری از استان ها هم پخش شد، او را فاسق ودروغ گو خواند.
سید احمد حسن از او خواست که به حضرت عباس (علیه السلام) قسم بخورد وبه حیدر گفت اگر چنین قسمی بخورد، دیر یا زود تنبیه خواهد شد. شیخ حیدر قسم خورد که او یمانی است وقبل از اینکه از صحن مقدس [حضرت عباس (علیه السلام)] خارج شود، پلیس او را دستگیر کرد وبرای تحقیق با خود برد! من خودم آن لحظه شاهد بودم ومیدیدم که چگونه اختیار خودش را از دست داده وترسیده بود. آنان چندین بار از شیخ حیدر پرسیدند که چرا به حضرت عباس (علیه السلام) قسم خورده، اما او جوابی نمی داد ومی گفت "من یمانی نیستم!"؛ سپس اعصابش به هم ریخت ودوستان مرتدش را صدا می زد ومی گفت: "شیخ احمد را بگیرید! او ادعا می کند که فرزند امام مهدی است". البته او این حرف ها را می زد چون میدانست که این اولین مجازاتی است که از جانب خداوند به خاطر قسم دروغش بر او نازل شده ومی خواست سید احمد حسن نیز دستگیر شود تا باهم مساوی شوند وکسی نتواند از این ماجرا به عنوان دست آویزی علیه او استفاده کند؛ اما هیچ کس نتوانست آزاری به سید احمد حسن برساند؛ باوجوداینکه او نیز درملأعام قسم خورده بود که شیخ حیدر دروغ گوست! وپس از آن، دو رکعت نماز برای حضرت عباس خوانده ودر سلامتی کامل بازگشت. درحالی که شیخ حیدر هنوز بازداشت بود وهنگامی که او را آزاد کردند، خوار وذلیل شد؛ چون پیش از خروج از حرم دستگیرشده بود واین تنبیهی بود تا از گمراهی اش دست بردارد. چنانکه خداوند می فرماید: ﴿وَلَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون﴾(۷)؛ پیش از عذاب بزرگ، عذابی کوچک تر به آنان میچشانیم، شاید بازگردند.
در اینجا برایتان نقل میکنم که شیخ حیدر پس از آن ماجرا، به چه خواری وذلتی افتاد؛ به گونه ای که اگر هزار بار مرده یا مسخ شده بود، بهتر از این بیآبرویی بود که تا روز قیامت همراه اوست:
شیخ حیدر از آنجا بازگشت. بین کوفه وسهله، مکانی از نی وچوب برایش ساختند. او اعلام کرد که من "حیدر الیمانی" هستم وبرخی از امور حلال را بر یاران خودش حرام کرد، ازجمله: خوردن گوجه، گوشت، نوشیدن چای وکشیدن سیگار! او با این کار از اسلام خارج شده است؛ چون چیزی را حرام دانسته که خداوند آن را حلال کرده است. این ها مسائلی است که بیشتر اهالی نجف وعماره وناصریه از آن باخبر هستند هر کس که شک دارد می تواند از آنان سؤال کند.
او به یارانش دستور داد که عمامه های قرمز بر سر کنند ونیز خود را در زمین های کثیف بغلتانند! شنیده شده است که آنان در آب های نجس خود را می غلتاندند!
حیدر واصحابش آماده می شدند که روز جمعه با خمپاره به مسجد کوفه حمله کنند؛ درحالی که می دانستند مسجد کوفه پُر از نمازگزاران بیگناه است!
ما شاهدانی داریم که این را با چشم خود دیدهاند وحاضرند بر آن قسم بخورند؛ چون خود در آن زمان از یاران حیدر مشتت بودهاند وبعد از آنکه دروغ گو بودن حیدر برایشان اثبات شده، او را ترک کرده واکنون از یاران سید احمد حسن هستند.
در همان زمان بود که خبرهایی به پلیس عراق ونیروهای آمریکایی رسید مبنی بر اینکه در این مکان، مقدار زیادی اسلحه وافراد تروریست وجود دارند. سپس جنگنده های آمریکایی به حیدر ویارانش حمله کرده ومکان آنان را به آتش کشیدند. آنان نیز پا به فرار گذاشته ونزد مردم، بی آبرو شدند؛ تا جایی که مردم، آنان را لعن می کردند! خداوند شر آنان را از سر مردم کم کرد.
در حدیثی قدسی آمده است: "ستمگر شمشیر من است، هم به وسیله او انتقام میگیرم وهم از خودش انتقام می کشم."
پس از آنکه آبروی شیخ حیدر رفت وآرزویش برای جمع کردن مردم نیز به بادرفت، به یارانش دستور داد که به ایران هجرت کنند وبه آنان گفت به محض اینکه وارد ایران شوند، مقتدی صدر وتمام اهالی عراق کشته خواهند شد وشما در ایران گروهی تشکیل میدهید وعراق را فتح خواهید کرد!
اما تمام این پیشگویی ها دروغ از آب درآمد ودقیقا برعکس آن اتفاق افتاد؛ چون به محض ورود به ایران، نیروهای امنیتی ایران آنان را دستگیر کرده وآنان را به همراه خود شیخ حیدر زندانی کردند وآن گونه که برای ما نقل شده، ن وکودکانشان، در ایران از زباله دان ها تغذیه می کردند!
آنان چند ماهی را در زندان های ایران بودند تا اینکه در دادگاه ایران اعتراف کردند ما گروهی باطل هستیم وشیخ حیدر، یمانی نبوده ودروغ گوست وازاین پس چنین کاری را تکرار نمی کنیم واز شیخ حیدر نیز بیزاریم
حتی خود شیخ حیدر نیز در دادگاه اعتراف کرد که اشتباه کرده ودعوتش دعوت به باطل بوده است. او با وثیقه ای ۳۰ میلیون دلاری که یکی از ساکنین ایران آن را ضمانت کرد، آزاد شد. شیخ حیدر همچنین برای آن کسی که وثیقه اش را ضمانت کرده بود، به حضرت معصومه (علیها السلام) قسم خورد که دعوتش باطل بوده وپس از رسیدن به عراق، مبلغ وثیقه را برایش خواهد فرستاد.
از منابع معتبری به ما خبر رسیده که دادگاه ایرانی از آن کفیل خواسته که یا شیخ حیدر را به دادگاه بیاورد ویا ۳۰ میلیون دلار را پرداخت کند؛ اما شیخ حیدر تاکنون نه در دادگاه حاضر شده ونه مبلغ وثیقه را برای آن مرد بیچاره فرستاده است!
این مسئله، در ایران وعماره ونیز نزد کسانی که از حال شیخ حیدر باخبرند، مسئله مشهوری است وهر کسی می تواند درباره این مسئله تحقیق کند.
البته تمام این ها مجازات آن قسم دروغی است که به حضرت عباس (علیه السلام) خورد وگفت یمانی است؛ اما درواقع او یمانی شیطان است!
شیخ حیدر ویارانش پس از آنکه به عراق بازگشتند، از شدت بی آبرویی نتوانستند ماجرای خود را برای مردم آشکار کنند؛ زیرا تمام مردم می دانستند که اینان دروغ گو ودجال هستند. به همین دلیل، راه جدیدی در پیش گرفته ونشریه ای به نام القائم به راه انداخته وغیرمستقیم برای شیخ حیدر تبلیغ می کردند.
شیخ حیدر از خجالت، نام پیشین خود را کنار گذاشت وخود را "أبو عبد الله الحسین القحطانی" نام نهاد ودر این نشریه به تفسیر قرآن پرداخت؛ تفسیر باطلی که عزادار را به خنده می آورد!
من به شیخ حیدر چنین میگویم: همین که به خاطر اشتباهات وبی آبرویی هایت هرچند وقت یک بار نام خود را عوض می کنی تا مردم، گذشته سیاه وزشتت را نفهمند، برای تو بزرگ ترین ننگ است. نام اصلی تو "حیدر المشتت المنشداوی" است؛ سپس آن را به "حیدر الیمانی" تغییر دادی وبعد از آن دوباره خود را " أبو عبد الله الحسین القحطانی" نام نهادی! خدا می داند که دفعه بعد چه نامی برای خودخواهی گذاشت
ای شیخ حیدر! اگر هزار بار بمیری یا هزار بار مسخ شوی، برایت بهتر از این ننگ وبی آبرویی است.
کشته شدن حیدر مشتت
زمانی که او با اتهامات وبیانیه ها، مشغول درگیری با احمد دجال بود، در عماره ست داشت ودر آنجا دفتری برای خود ونشریه اش تأسیس کرده بود. شریکش احمد دجال نیز در تنومه (نزدیک بصره) ساکن بود. احمد دجال به طور مستقیم با یارانش دیدار نمیکرد؛ بلکه در اتاق استقبال، یک بلندگو گذاشته بود وخودش در اتاق دیگری با آنان صحبت میکرد وبرای آنان درس های عجیبی از تفسیر قرآن ارائه می داد!
بعدها شنیدیم که یک گروه مسلح ناشناس، چند بار به دفتر شیخ حیدر حمله کرده اند وعاقبت، شیخ حیدر در میانه سفر به بغداد، در منطقه زبونه، با گلوله کشته شد. یارانش، احمد دجال، شریک پیشین حیدر را قاتل ومسئول خون او میدانند.

ازدواج ام کلثوم با عمر

اصولگرا یا اصلاح طلب؟

آیا امام زمان زن دارد؟

حیدر ,السلام ,علیه ,شیخ ,امام ,احمد ,علیه السلام ,شیخ حیدر ,را به ,سید احمد ,امام زمان ,فاطمه علیها السلام ,الله الحسین القحطانی ,علیه السلام فرارسد،

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Christopher's blog Allen's memory Kathy's memory اجاره سند . ضمانت جهت دادگاه . ضمانت جهت دادسرا sumteguzzblowh naconewsti trochuckkege فروشگاه ساعت زنانه مد روز blogwilturkgo abacollage