محل تبلیغات شما

معبود من



بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع ازدواج ام کلثوم با عمر از دو دیدگاه قابل بحث و بررسی است*:

الف. از منظر منابع اهل سنّت؛

ب. از منظر منابع شیعه.

منابع اهل سنت

در بین اهل سنت، مشهور است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام دختر خود امّ کلثوم را به ازدواج خلیفه دوم، عمر بن خطاّب، در آوردند. آنها این ازدواج را نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی علیه السلام و خلیفه دوم قلمداد می کنند.

در نقد و بررسی این موضوع به چند نکته اشاره می شود:

1. مسئله ازدواج امّ کلثوم در هیچ یک از دو کتاب معتبر نزد اهل سنت، یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم که در نزد اهل سنت معتبرترین کتابها بعد از قرآن شمرده می شوند ذکر نشده است.

 

هیچ یک از صحاح ششگانه اهل سنّت ازدواج امّ کلثوم را ذکر نکرده اند.

 

2. برخی از مسانید معتبر نزد اهل سنت، مانند: مُسند احمد بن حنبل نیز این رویداد را بیان ننموده اند.

 

3. برخی از منابع تاریخی و روایی اهل سنّت، مانند: طبقات» ابن سعد و المستدرک» حاکم نیشابوری، ازدواج ام کلثوم با خلیفه دوم را مطرح نموده اند. در این باره، دو نکته شایان ذکر است:

 

الف. براساس مبانی رجالی اهل سنّت، تمام راویان این روایت، متّهم به صفات کذّاب»، وضّاع»، و ضعیف» و مدلَّس» می باشند؛ لذا براساس منابع اهل سنت، موضوع ازدواج امّ کلثوم با عمر بن خطّاب به لحاظ سندی فاقد اعتبار و ارزش می باشد.

 

ب. صرف نظر از ضعف سندی، این روایت به لحاظ دلالت و معنی نیز دچار تعارض، چندگانگی و تشویش در نقل می باشد؛ به گونه ای که برخی از نقلها برخی دیگر را تکذیب می نمایند. به عنوان مثال، در برخی نقلها این گونه آمده است که وقتی عمر به خواستگاری امّ کلثوم آمد، علی علیه السلام مسئله کوچکی سنّ ام کلثوم را مطرح نمودند و در برخی نقلها آمده است که حضرت فرمودند: من او را برای فرزندان برادرم جعفر بن ابی طالب نگه داشته ام.» در نقل دیگری بیان شده است که علی علیه السلام بدون درنگ ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را نگاه کند.

دیدگاه شیعه

 

در مورد ازدواج امّ کلثوم با خلیفه دوم، در میان دانشمندان شیعه دیدگاه های متفاوتی مطرح است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

 

1. برخی از دانشمندان شیعه از جمله شیخ مفید، این تزویج را به شدّت انکار نموده و بر این باورند که چنین ازدواجی اساسا رخ نداده است.

 

2. دیدگاه دیگر این است که اُمّ کلثوم دختر واقعی علی علیه السلام نیست؛ بلکه ربیبه دختر خوانده علی علیه السلام بوده است. براساس این دیدگاه، امّ کلثوم دختر واقعی ابوبکر بوده، مادرش أسماء بنت عمیس است. پس از مرگ ابوبکر، اَسماء به همسری علی علیه السلام در آمد و امّ کلثوم همراه مادرش به خانه علی علیه السلام آمدند.

 

این دیدگاه متعلّق به آیت اللّه العظمی مرعشی نجفی رحمه الله است. ایشان در این باره می فرمایند: امّ کلثوم که با عمر ازدواج کرد، ربیبه علی علیه السلام و دختر اسماء بنت عمیس از ابوبکر بود. او کودک بود و با ازدواج اسماء با علی علیه السلام پس از مرگ ابوبکر به خانه علی علیه السلام آمد و بزرگ شد و با عمر ازدواج کرد. او را همه جا امّ کلثوم بنت علی علیه السلام می گفتند. او با پسرش زید بن عمر در زمان امام مجتبی علیه السلام فوت کردند. امام علیه السلام بر او و پسرش یک نماز میّت خواند و همین دلیل بر جواز نماز بر دو میّت در یک نماز شد.

 

امّ کلثوم دختر فاطمه علیهاالسلام در کربلا ش زینب علیهاالسلام بود و در شب یازدهم تا صبح مواظب اطفال امام حسین علیه السلام بود که خود دلیل دیگری بر نفی ازدواج او با عمر است؛ زیرا اگر زن عمر بود و فرزندی داشت، در جریان کربلا منعکس می شد، در اسارت کوفه و شام مطرح می گشت. اصولاً برای او حرمتی قائل می شدند.»

 

3. دیدگاه دیگر این است که این ازدواج صورت گرفت؛ ولی از روی تهدید و اکراه و اجبار. در منابع حدیثی شیعه روایاتی وجود دارد که نشانگر وقوع این ازدواج از روی تهدید و ارعاب می باشد. در ذیل به نمونه ای اشاره می شود:

 

محمد بن ابی عمیر از هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: هنگامی که عمر [از اُم کلثوم [نزد علی علیه السلام خواستگاری نمود، حضرت در پاسخ او فرمودند: او کم سنّ و سال است. عمر با عباس عموی علی علیه السلام ملاقات کرد و گفت: آیا در من عیبی هست؟»

 

عباس گفت: چه شده؟ عمر گفت: به خواستگاری دختر برادرزاده ات رفتم؛ [ولی او پاسخ منفی به من داد و [من را ردّ نمود. به خداوند سوگند! چاه زمزم را پُر می کنم و هیچ نشانه بزرگی و کرامت برای شما نیست، مگر آنکه آن را از بین خواهم برد و هر آینه دو شاهد برای او اقامه کرده، به اتّهام سرقت دست راست او را قطع خواهم نمود. پس عباس نزد علی علیه السلام آمد و او را [از تهدیدهای عمر] آگاه ساخت و از ایشان درخواست نمود تا امر [این ازدواج[ را به او واگذار نماید. علی علیه السلام نیز مسئله ازدواج ام کلثوم را به عموی خود عباس سپرد.»[1]

 

در مورد این روایت، چند نکته دارای اهمیت می باشد:

 

1. در وهله اوّل، علی علیه السلام به درخواست عمر پاسخ منفی دادند و فرمودند: امّ کلثوم هنوز به سنّ ازدواج نرسیده است. این پاسخ، خود بیانگر ناخرسندی علی علیه السلام از این پیوند بوده است.

 

2. عمر از تهدیدهای شدیدی مانند نابود ساختن نشانه های بزرگی و کرامت اهل بیت علیهم السلام و اتّهام سرقت بهره برده است. این تهدیدها از یک سو، جان علی علیه السلام و خاندان و شیعیان ایشان را به مخاطره انداخت و از سوی دیگر، کیان دین و جامعه اسلامی را مورد تهدید و بی ثباتی قرار می داد.

 

3. علی علیه السلام ، به منظور احترام گذاشتن به درخواست عموی خود، تصمیم گیری نهایی در مورد این ازدواج را بر عهده عباس گذاشتند.

 

با توجه به آنچه ذکر شد، چگونه این پیوند می تواند از روی رضایت و خشنودی علی علیه السلام صورت گرفته باشد؟ ازدواجی که آغازش با انکار و مخالفت علی علیه السلام بود و منجرّ به تهدیدهای شدید از سوی خلیفه دوم گردید، چگونه می تواند نشانگر دوستی و روابط حسنه میان علی علیه السلام و خلیفه دوم باشد؟

 

مخصوصا از این جهت که اصلِ این ازدواج و اصل وجود فردی از فرزندان علی علیه السلام به نام امّ کلثوم که با عمر ازدواج نمود، مورد نفی و انکار برخی از دانشمندان بزرگ شیعه است.

*برگرفته از مقاله مجله مبلغان :: بهمن 1386، شماره 100 مصطفی عزیزی علویجه



[1]  الکافی ج : 5 ص : 346



منبع:سایت حوزه

 

 


بسم الله الرحمن الرحیم
 اصولگرا یا اصلاح طلب؟!
 یکی از برنامه های دشمنان اسلام و ایران،تفرقه افکنی میان انقلابیون میباشد که تا کنون ضربه های بسیار زیادی نیز از این مسأله خوردیم.

بالاخره حق با کیست؟ اصلاح طلب یا اصول گرا؟

 راستش را بخواهید،هیچکدام.جفتشان دو لبه ی یک قیچی هستند.هر دو مکتب را منحرف میبینم.ما اهل سقیفه را هم مسلمان میبینیم لکن راه علی بن ابی طالب را قبول داریم.شاید خیلی از این اصولگراها یا اصلاح طلب ها قلبا انقلاب را،امام انقلاب را و رهبر بزرگ ایران را دوست داشته باشند ولی دوست داشتن کافی نیست بلکه باید راه آنان را رفت. 

ایا امام بزرگوار انقلاب فرمود دو دستگی ایجاد شود؟ ایا امام فرمود اصول گرا یا اصلاح طلب؟

 اینها انحرافاتیست که خیلی ها ناخواسته درگیرش میشوند و به اسم انقلاب چه فتنه ها که نمیکنند.

 حال ما چه کنیم؟
 جوابش یک کلام است: انقلابی باشید.هم اصلاح طلب باشید و هم اصول گرا.این است معنی واقعی یک انقلابی. 

اما چگونه میتوان هم اصلاح طلب بود و هم اصول گرا؟ 

متاسفانه در کشور ما،راه اصولگراها از اصلاح طلب ها جداست که این خود اشتباهی فاحش است. من سوالی از شما میپرسم. اما حسین(ع) اصلاح طلب بود یا اصولگرا؟!

 برخی میگویند که حسین بن علی اصولگرا بود چرا که اصل یزیدی را قبول نداشت و برای این قیام کرد.برخی دیگر میگویند که امام حسین(ع) اصلاح طلب بود و سندشان هم حدیث معروف خود حضرت است که میفرمایند:من برای اصلاح امت جدم قیام کرد.

 وحال تحلیل. 

امام حسین(ع) صلاح طلب بود،چرا که میخواست بدعتهای به جا مانده را که باعث انحراف مسیر انقلاب شده بود را اصلاح کند ولی سوال بنیادین اینجاست که اصلاح کند که چه بشود؟! خب معلوم است دیگر.اصلاح کند که تمام امورات را به سمت اصول که همان ثقلین است ببرد. امام ما هم اصلاح طلب بود و هم اصولگرا.او یک انقلابی بود.

 محراب متین آرا 

زندگانى شخصى حضرت مهدى(عج) از جمله مسائلى است که نمی‌توان در آن به سادگى به علم و یقین رسید، ولى می‌توان با بررسى روایات، احتمالى را به واقع نزدیک‌تر دانست. در این موضوع که آیا امام زمان(عج) زن و فرزند دارد، سه احتمال وجود دارد:الف) امام(عج) اساساً ازدواج نکرده است.ب) ازدواج کرده اما فرزند ندارد.ج) آن جناب ازدواج کرده و فرزند هم دارد.لازمه‏ى پذیرش احتمال اوّل، این است که آن‌حضرت یکى از سنت‏هاى اسلامى را ترک گفته باشد و چنین امرى بعید به نظر می‌رسد.البته گفته شده است که مسئلۀ غیبت امام زمان اهم است و ازدواج مهم؛ لذا مانعى ندارد که برای امر مهم‌تر، مسئلۀ مهم ترک شود، ولى این گفتار مورد پذیرش نیست؛ چون میان غیبت و ازدواج تزاحمى وجود ندارد، و این دو قابل جمع‌اند.اما در احتمال دوم؛ اگر چه اشکال احتمال اوّل وجود ندارد، اما این سؤال بی‌پاسخ می‌‏ماند که آیا همسر آن‌حضرت هم عمر طولانى دارد، یا آن‌جناب در هر زمان همسرهاى متعددى بر می‌گزیند؟ دلیلى در این رابطه وجود ندارد که موضوع را بر ما روشن کند، اما می‌توان گفت که پذیرش ازدواج با همسرهاى متعدد، استبعادى ندارد. غیبت امام(عج) اقتضا ندارد که آن‌حضرت یک داشته همسر باشد، تا مانند وی داراى عمر طولانى باشد؛ زیرا از بعضى روایات به دست می‌آید که غیبت آن‌جناب غیبت عنوانى است نه شخصى؛[1] لذا می‌تواند با مردم به صورت ناشناس و نشر داشته باشد و با آنها زندگى کند، اما کسى نداند که ایشان امام زمان(عج) است.این سؤال در احتمال سوم هم مطرح می‌گردد. علاوه بر این‌که بعضى این احتمال را بعید شمرده‏اند؛ زیرا اگر امام زمان(عج) فرزندانى داشته باشد، بالاخره آنها روزى به جست‌و‌جوى اصل خود می‌پردازند و. و این با فلسفه‏ى غیبت سازگارى ندارد.در میان روایات هم نمی‌توان به دلیل معتبرى دست یافت که یکى از این سه احتمال را تأیید نماید.شیخ طوسى از امام صادق(ع) روایت کرد: "لایطَّلعُ على موضِعه احدٌ من وُلْدِه و لا غیره".[2]اما همین سخن را نعمانى به گونه‏ى دیگر نقل کرده است: "لایطلع على موضعه احدٌ من ولى و غیره".[3]از این‌رو با وجود این اختلاف، استناد به نقل شیخ، اطمینان بخش نیست، بلکه از جهاتى مانند علو سند و لفظ حدیث، روایت نعمانى معتبرتر به نظر می‌رسد. مثلاً از یک‌سو در حدیث شیخ طوسى، ضمیر مفرد به جاى جمع آمده است. (به جاى این‌که گفته شود فرزندان او و دیگران، آمده است که فرزندان او و دیگرى) مگر این‌که یکى از این سه احتمال را بپذیریم:الف) آوردن ضمیر "ه" در "ولده" از اشتباهات نسّاخ است.ب) روایت خواسته است اشاره کند که امام یک فرزند دارد.ج) مراد از لفظ "ولد" اسم جنس است.لذا عده‏اى گفته‏اند که روایت شیخ طوسى در مقام بیان، مبالغه‏ى در خفا است، نه این‌که آن‌حضرت فرزندى دارد، بلکه در صدد بیان این نکته است که بر فرض اگر آن‌حضرت فرزندى می‌داشت، آن فرزندان هم از جایگاه و سرّ او آگاه نبودند.[4] از سوى دیگر، اگر از اشکال سندى بعضى از متون که در این باب وجود دارد، صرف نظر کنیم، صراحتى در آنها مشاهده نمی‌شود و قابل حمل بر عصر ظهور می‌باشند. مثلاً ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است: "اللهم اعطه فى نفسه و اهله و ولده و ذریته".[5] از امام صادق (ع) هم روایت شده است: "کانى ارى نزول القائم فى مسجد السهلة باهله و عیاله".[6]عده‏اى با تمسک به داستان جزیره‏ى خضرا، گفته‏اند که امام(عج) فرزندانى دارد که بر آن جزیره با نظارت آن امام، حکومت می‌کنند و. . اما باید گفت که این داستان، افسانه‏اى بیش نیست.[7] و بیشتر به داستان تخیلى شبیه است تا داستان واقعى.علامۀ مجلسى‏ در این باب می‌گوید: چون این داستان را در کتاب‏هاى معتبر نیافتم، آن‌را در فصلى جداگانه آورده‏ام.[8] شیخ آقا بزرگ تهرانى آن‌را یک داستان تخیلى شمرده است.[9]نتیجه: این‌که اگر چه داشتن همسر و فرزند محتمل است، اما در این باب نمی‌توان به روایت معتبرى استناد کرد.[10] از سوى دیگر دلیل محکم و معتبرى هم بر ترک سنت الاهى ازدواج از طرف امام زمان(عج) وجود ندارد.

منبع:islamquest.net

بسم الله الرحمن الرحیم

اعمال زیادی وجود دارد، سعی شده خلاصه آن تقدیم گردد:1-      کمک و صدقه به محرومین به نیّت سلامتی و دور کردن غم و اندوه از امام زمان (عج).2-      نماز اول وقت باعث خوشحالی حضرت مهدی (عج) می شود و بهتر  آن است که ثواب آن را به خود ایشان تقدیم کنید.3-      صلوات فرستادن زیباترین هدیه به همراه عجل فرجهم مثلًا روزی 100 مرتبه4-      تلاوت قرآن بخصوص سوره های : یس، نبا، عصر، واقعه و ملک بعد از نماز و تقدیم به اموات و شیعیان حضرت که وارثی ندارد.5-      به نیابت از امام زمان (عج) به حج و زیارت ائمه برویدیا دیگران را به زیارت بفرستید(حج،کربلا، مشهد،جمکران، امامزاده هاو .)6-      به والدین خود خدمت کنید مطمئن باشید قلب عالم امکان حضرت مهدی(عج) را خشنود کرده اید.7-      در فراق جدائی از آقا دعای ندبه (جمعه ها صبح) و دعای غیبت امام زمان را بخوانید(اللّهم عرفنی نفسک.)بعد از نماز عصر جمعه.8-      تاکید حضرت بقیه الله الاعظم به مومنین در خواندن نماز شب ، زیارت عاشورا و جامعه کبیره.9-      خواندن نماز امام زمان(عج)مانند (نماز صبح)تنها ( ایّاک نعبد و ایّاک نستعین)را 100 مرتبه تکرار کنید.(هر وقت)10-   احترام و خدمت به سادات و دوستان حضرت به نیّت خوشحال کردن امام زمان(عج).11-   بعد از هر نماز برای فرج امام زمان (عج) زیاد دعا کنید.(کوچک ترین آن اللّهم عجّل لولیک الفرج).12-   اشاعه فرهنگ شناخت حضرت مهدی بین دوستان با بیان فضائل آقا(بر پایی مجالس اهل بیّت، مداحی، نوشتن کتاب ، شعر و .)13-   اگر حاجتی دارید خالصانه با حضور قلب  زیارت آل یس و نماز استغاثه به امام زمان بخوانید.(بهترین وقت سحر روز جمعه)14-   همواره یاد و انتظار ظهور آن بزرگوار را با دعا در خود تقویت و از پروردگار توفیق معرفت بیشتر به حضرت را درخواست کنید.15-   گریستن و گریاندن در فراق آن امام همام به خصوص مظلومیت جدش سید الشهداء (ع) و عمه بزرگوار ایشان حضرت زینب(س)16-   دعای عهد اللهم ربّ النور و. در تمام کارهایتان با مولا پیمان ببندید.17-    همواره دشمنان حضرت و جدّ مظلومشان را لعن و نفرین کنید.(مناسب ترین زمان در حال سجده ، قنوت ،بعد از نماز،ایام مصیبت ائمه و هنگام زیارت)-    خواندن دعای توسل و شفیع قراردادن ایشان نزد خدا و دعای غریق(یا اللّه یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک) ( مثلاٌ در قنوت)19-    نفی گناهان که هر چه از آنها دور شوید به حضرت نزدیک می شوید( غیبت، دروغ، تهمت، نگاه حرام، اسراف و .)20-  از فقرا ، بیماران و خانواده های بی پناه غافل نشوید با آنها نشست و برخواست کنید و تاحد توان مشکلات را حل نمائید.اَللّهُمَ عَجِّل لِوَلیُّکَ الفَرَج والعافیه وَالنَصروَجَعَلنا مِن خَیرِ اَنصارِه وَ اَعوانِه وَالمُستَشهَدینَ بَینَ یَدَی                      التماس دعا

منبع:وبلاگ صراط النور  

بسم الله الرحمن الرحیم


درطی چند سال جلسات هفتگی که داشتیم جزوه ی کوچکی را به مبتدئین در راه سلوک می دادیم که در آن آداب عملی سالک -تحت اشراف حضرت آیت الله کمیلی (سلمه الله )که افراد باید آن را در مدت سیر و سلوک انجام دهد ذکر شده بود . سالک نباید چیزی ار آنها را ترک نماید ، مگر اینکه ضرورتی پیش آمد کند . حالا بعد از ویرایش و اصلاح کلی ، این دستورات حدود ۷۰ مورد شده که در کتاب " شیخ عارف " هم آمده است و در اینجا بعنوان یک بخش مجزا، جهت رجوع سریعتر مبتدئین و تذکر برای مربوطین حضرت استاد بازبینی می گردد:

آداب عمومی اهل سلوک طبق تعالیم و فرمایشات عارف بزرگ حضرت آیت الله کمیلی خراسانی (دامت برکاته) از کبار تلامذه ی موحد عظیم الشان آیت الحق سید هاشم حداد (انارالله تربته)

1 . ابتدا توبه ی نصوح از گناهان ، غسل توبه ، نماز توبه و استغفار به ترتیب عمل روز یکشنبه اول ماه ذی القعده از کتاب مفاتیح الجنان

۲ . توجه به این شعر :

پیمان سعی مگسل اگر کار مشکل است/رهرو اگر ملول نشود ره دراز نیست

۳ . رو به قبله بخوابد و بنشیند و مطالعه کند

۴ . همیشه با وضو باشد

۵ . همیشه خدا را در نظر بگیرد و از غفلت پرهیز نماید

۶ . همیشه زبانش گویای ذکر خدا باشد ( لااله الاالله ) یا ( یاحی یاقیوم) یا (یامن لااله الاانت) که موجب حیات دل است . البته یکی را بعنوان ذکر دائم و غالب انتخاب کند

۷ . کم خوری و کم خوابی و کم گویی را پیشه ی خود کند

۸ . سکوت را با تمرین ملکه ی خود کند

۹ .از شش یا هفت ساعت بیشتر نخوابد

۱۰ . تا گرسنه نشود نخورد و به هنگام خوردن خود را سنگین نکند بلکه با میل به غذا برخیزد

۱۱ . از آجیل و تخمه و خوردنی های متفرقه بپرهیزد چون غفلت آور است ( این مطلب بر حسب افراد متفاوت است )

۱۲ . همیشه به حالت تشهد دو زانو بنشیند ( در حد امکان )

۱۳ . همیشه متوسل به پیامبر و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین باشد

۱۴ . دائماً امام زمان عجل الله تعالی فرجه را یاد کند و پیوسته دل خود را به آن حضرت بسپارد

۱۵ . حالت بین ترس و امید را در خود حفظ کند

۱۶ . در پیش آمدها و امورات زندگی چون و چرا نکند هرچند که لازم است با تدبیر ، حکمت و م ، برنامه های عملی خود را تنظیم کرده و سهل انگاری نکند

۱۷ . از غذا و لباس و پول و مکان و متعلقات دیگر شبهه ناک دوری نماید

۱۸ . از اجتماعات و معاشرت زیاد با مردم و اهل منزل در حذر باشد مگر به مقدار لازم و همیشه خلوت را ترجیح دهد در حد مقدور و میسور

۱۹ . خود را با ریاضات و جهاد با نفس متخلق به اخلاق حمیده نماید و از نیّات رذیله و اخلاق ناپسند پاکیزه نماید

۲۰ . به هنگام دعا و ارتباط با حضرت حق ، استاد و مربی خود را در نظر بگیرد

۲۱ . همواره انگشتر عقیق و فیروزه در دست داشته باشد

۲۲ . بعضی از مستحبات مثل نافله ها ، نماز شب و غیره را در حد توان بجا آورد

۲۳ . سوره های مسبّحات ششگانه ( حدید،،صف،جمعه،تغابن،اعلی ) را هر شب قبل از خواب بخواند

۲۴ . قرائت قرآن هر روز ( اقلّ آن پنجاه آیه )

۲۵ . قرائت سوره ی " یس " بعد از نماز صبح

۲۶ . سوره ی " واقعه " هر شب مخصوصاً در نافله ی عشاء ( نماز وتیره ) خوانده شود

۲۷ . خواندن و مداومت بر زیارت عاشورا ( هرروز چنانچه امکان دارد ) و دعاهای عهد ( صبح ها ) ، توسل ، کمیل ( در ) ، سمات ( قبل از عروب جمعه ) ، ندبه ( هر صبح جمعه ) ، جامعه ی کبیره ( در شب یا روز جمعه ) و زیارت آل یاسین ( هر صبح جمعه به همراه دعای ندبه )

۲۸ . خواندن و مداومت بر مناجات " خمس عشر " و مناجات امام علی علیه السلام و دعای حزین که بعد از نماز شب خوانده می شود و دعای " مکارم اخلاق " و برخی از ادعیه ی صحیفه ی سجادیه که با حال و وقت سالک مناسبت دارد

۲۹ . خواندن و مداومت بر دعای " اللهم عَرِّفنی نَفسَک "بعد از نمازها و دعای " یا مَن تُحَلُّ به عُقَدُ المَکاره " و دعای " اَعدَدتُ لِکَلِّ هَولٍ لا اله الا الله "

۳۰ . خوش رفتاری با پدر ، مادر ، همسر ، فرزند ، برادر ، خواهر ، همسایگان و همه ی افرادی که با آنها برخورد دارد

۳۱ . خواندن " دعای صباح " ویژه ی امام علی علیه السلام در هر صبحگاه

۳۲ . سعی کند ظاهری شاداب و پرنشاط و دلی محزون و دائم المراقبه داشته باشد

۳۳ . برای رشد حال روحی ، زاری و التجا به درگاه ایزدی را وسیله قرار دهد

۳۴ . احترام گذاشتن به ذریّه ی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام ( سادات )

۳۵ . اعمالی را که موجب فروتنی است انجام دهد مانند سلام کردن به کوچکترها یا مرتب کردن کفشهای عزاداران و امثال آن

۳۶ . رفتن به زیارت برادران دینی که کمک راه هستند

۳۷ . در مسجد و حرم های ائمه ی اطهار علیهم السلام و امامزادگان زیاد بنشیند تا از فضای معنوی بهره کامل ببرد

۳۸ . به زیارت اهل قبور برود . شبها نرود چون کراهت دارد . در یک جایی بنشیند و در مرگ و حوادث بعد از آن ، فنای دنیا و دعای " اللهم ارزقنی التَّجافی عَن دار ِالغُرور و الانابَهَ الی دارالخُلود و الاستِعدادَ للمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت " تفکر کند

۳۹ . ترک اعتراض بر خدا در جمیع اتفاقات ناگوار که در مشیت الهی است

۴۰ . مداومت بر چهار عمل برای تهذیب نفس :

اول:مشارطه( پایبندی به شروط برنامه ریزی شده در تهذیب نفس )/ دوم:مراقبه( پیگیری مداوم در اجرای برنامه های تعیین شده تهذیب نفس در شبانه روز )/سوم:محاسبه ( بررسی موفقیت خود در پیشبرد برنامه های تنظیم شده روز به هنگام خواب )/ چهارم:معاقبه( تنبیه خود در کوتاهی از اجرای برنامه های تهذیب نفس به شیوه ی مناسب )

۴۱ . مجاهده با نفس اماره و تحمل جفاها و سختی های زندگی

۴۲ . تفکر در خلوتگاه و جدی گرفتن آن : تفکر در آیات انفسی و آفاقی ( نشانه های خداوند در وجود انسان و جهان طبیعت ) و تفکر در اول و آخر هر انسان ( از کجا آمدم ، در کجا هستم ، به کجا خواهم رفت ) ، در این حال چشم بر هم نهد و دل حاضر دارد

۴۳ . در مسیر بازار ، کوچه و خیابان سر به زیر باشد ( در حد متعارف )

۴۴ . کتاب های زیر را خوب بخواند و از آن ها درس بگیرد :

تذکره المتقین ( شیخ محمد بهاری ) – المراقبات – اسرار الصلاه – رساله ی لقاءالله ( هرسه از میرزا جواد ملکی تبریزی ) – معراج السعاده ( ملا احمد نراقی ) – جامع السعادات ( ملا مهدی نراقی ) – منازل الآخره ( شیخ عباس قمی ) – آثار علامه طهرانی از جمله کتاب لب اللباب و روح مجرد – کتابهای حضرت استاد از جمله المطالب السلوکیه – و نیز کتابهایی که در مورد زندگی بزرگان و عرفا نوشته شده با نظر استاد انتخاب کند – کتابهای سید بن طاووس از جمله اقبال الاعمال .

۴۵ . برای اعمال السنه با نظر استاد و م با او به کتاب اقبال الاعمال ( سید بن طاوس ) و مفاتیح الجنان ( شیخ عباس قمی ) و المراقبات ( میرزا جواد ملکی تبریزی ) مراجعه کند زیرا این کتاب ها مورد توجه خاص حضرت استاد کمیلی می باشد به طوری که در جلسات ماه رجب ، شعبان و رمضان ، شاگردان با راهنمایی استاد به کتاب اقبال الاعمال مراجعه کرده و اعمال آن را انجام می دهند

۴۶ . گفتن ذکر یونسیه " لا اله الا انت سُبحانَکَ انّی کُنتُ مِنَ الظالِمین " حداقل چهارصد مرتبه ، البته در حالت سجود و در مکان و زمان مشخص . بهترین زمان برای این ذکر بعد از نماز صبح یا بین نماز ظهر و عصر و یا بین نماز مغرب و عشاء یا در نیمه و آخر شب می باشد و باید تا یک سال بر آن مداومت کند و اگر هم به ضرورتی آْن ذکر فوت شد باید در اولین فرصت ادا کند .

۴۷ . هفتاد مرتبه استغفار هر روز بعد از نماز صبح و ظهر و عصر

۴۸ . سوره ی قدر صد مرتبه در شب و عصر جمعه

۴۹ . مداومت بر دعای غریق ( یا الله یا رَحمَنُ یا رَحیم یا مُقَلِّبَ القُلوب ثَبِّت قَلبی عَلی دینِک )

۵۰ . خواندن حدیث عنوان بصری حداقل یک بار در هفته و به مضامین آن به دقت عمل کند که برای رهایی از خواسته های نفس بسیار مفید است

۵۱ . سه روز روزه گرفتن در وسط هر ماه ( ۱۳،۱۴،۱۵ ) و همچنین روزه گرفتن در چهارشنبه اول و آخر ، پنجشنبه وسط هر ماه و دوشنبه و پنجشنبه هر هفته ( در انجام این عمل و هر عمل مستحبی باید به حفظ توانایی بدن توجه داشت )

۵۲ . خدمت به استاد و به رفیقان راه و محبین خدا

۵۳ . به نفس خود ارفاق کند ، زیرا بدن مرکبی است که در رسیدن به مقصود نیازمند رسیدگی است و بداند سیر مراحل به صورت تدریجی خواهد بود

۵۴ . خواندن چهار قل و آیت الکرسی به هنگام خواب ، تا با یاد خدا به خواب رود

۵۵ . مراقبت بر برنامه های رجب و شعبان و رمضان خصوصاً اعتکاف ایام البیض

۵۶ . توسل به اهل بیت علیهم السلام بخصوص حضرت سیدالشهدا علیه السلام ( در ماه محرم و صفر توسل به سیدالشهدا علیه السلام شدت بگیرد زیرا شرکت در مراسم عزاداری و توسل به آن حضرت در این دو ماه نقش بسیار مهم در پروازهای سلوکی دارد)

۵۷ . رویاهای صادقه و مکاشفات یا دیگر حالات و پدیده های روحی و معنوی را خدمت استاد عرضه داشتن ؛ زیرا از این حالات می شود فهمید سالک پیشرفت داشته یا نه . آیا مداومت بر دستورات داشته یا نه

۵۸ . طبق نظر استاد بعضی از کتاب های عرفانی از جمله کتاب المطالب السلوکیه چون جنبه ی کاربردی و دستوری دارد باید آن را همیشه ( خصوصاً در جلسات ) همراه داشته باشد

۵۹ . مواد گوشتی حیوانی را در خوراک خود کم نماید

۶۰ . جدول اخلاقی و سلوکی خود را نوشتن و خدمت استاد آوردن

۶۱ . میزان پایبندی خود به دستورات را به استاد گزارش دادن

۶۲ . چون استاد جلسه ی مشاوره دارد وقت بگیرد و مشکلات خود ( مخصوصاً مشکلات سلوکی را ) با استاد در میان بگذارد

۶۳ . به مسافرت های معنوی همراه استاد اهمیت دهد

۶۴ . دستورات را به خاطر رضای خدا انجام دهد نه به خاطر اثر آنها . زیرا این راه ، راه ِ توحید است و سالک باید تمام توجه اش به حضرت حق باشد

۶۵ . برخورد او در انجام دستورات مثل واجبات باشد و دستوری را ترک نکند و بر آنها مداومت داشته باشد

۶۶ . (پس از گذراندن دوره سه ماهه مقدماتی انجام این دستورات) اهمیت دادن به دستورات اربعینی به طوری که شرایط اربعینی را رعایت کند تا اربعینش به هم نخورد و بعد از پایان اربعین ، برای گرفتن اربعین جدید به استاد مراجعه کند

۶۷ . (پس از گدراندن دوره سه ماهه مقدماتی انجام این دستورات) شرکت مرتب در جلسات سلوکی که توسط استاد برگزار می شود و آداب خاص و عام جلسه را رعایت کند

۶۸ . برای گرفتن دستورات تفکری به استاد مراجعه کند . زیرا دستورات تفکری دارای مراحلی است که چگونگی آن و رفتن از یک مرحله به مرحله ی دیگر باید زیر نظر استاد باشد

۶۹ . رساله ی توضیح المسائل را یکبار بخواند و هر جا مساله جدیدی پیش آمد از مرجع تقلید خود استفتاء کند

۷۰ . بعضی از این دستورات به حسب افراد قابل تغییر است و نباید تسریع و تشدید کرد و باید با استاد م نمود .


منبع:سایت آیت الله کمیلی خراسانی


جنبش ولایت مهدی(عج)

بسم الله الرحمن الرحیم


ده نکته درباره ی سیر و سلوک به گفته ی اساتید عرفان

نکات عرفانی

۱-همیشه با وضو و طهارت باشین چرا که وضو نور است.
۲-سعی کنید همیشه روبه قبله بنشینید و حدالممکن دو زانو
۳-با مخلوقات خدا خوب باشید تا مخلوقات نیز با شما خوب باشند.
۴-تلاوت سوره ی یس را در روز و تلاوت سوره ی واقعه را در شب فراموش نکنید.
۵-هر روز به مشارطه و مراقبه و محاسبه بپردازید و از نفس خویش حساب بکشید.
۶-زیارت عاشورا را ترک نکنید.
۷-دعای عهد را بعد از نماز صبح ترک نکنید.
۸-نماز اول وقت انسان را به مقامات عالیه میرساند ولو بدون حضور قلب باشد.
۹-کم گویی،کم خوری و کم خوابی را سر لوحه ی زندگی خویش کنید.
۱۰-اشک بر اباعبدالله فراموش نشود.


ادامه دارد.


والله اعلم




محراب متین

بسم الله الرحمن الرحیم


زندگینامه استاد حاج علیرضا پناهیان

حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان را بی شک می‌توان یکی از تاثیرگذارترین سخنرانان و شخصیت‌های فرهنگی-تربیتی در دو دهه اخیر دانست. اگرچه وجهه شناخته‌تر شده ایشان، خطیب و سخنرانی رک و انقلابی است اما هم در حوزه تالیفات و هم در حوزه برنامه ریزی مدیریتی و هم در حوزه تربیت میدانی ایشان فعالیتهای برجسته‌ای داشته‌اند.

حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در سال ۱۳۴۴ در شهر تهران چشم به جهان گشود. وی از سال اول راهنمایی (۱۳۵۶) در کنار دروس مدرسه، تحصیلات حوزوی را آغاز نمود و از سال ۱۳۶۲ تحصیلات خود را در حوزه علمیه قم پی گرفت و پس از اتمام دروس سطح حوزه، به مدت دوازده سال از درس خارج رهبر معظم انقلاب و حضرات آیات عظام وحید خراسانی، جوادی آملی، سید محمدکاظم حائری بهره برد. از آغاز دبیرستان و در کنار تحصیل در حوزه، با تدریس کتاب‌های شهید مطهری، به تبلیغ و آموزش در محیط‌های مختلف دانش‌آموزی، دانشگاهی و حوزوی روی آورد. رشته روانشناسی را در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تحصیل کرد. وی عضو هیئت‌علمی مرکز تخصصی تبلیغ بوده و در زمینه تدریس و طراحی سرفصل‌ها و تدوین کتب آموزشی با آن مرکز همکاری می‌کند.

در کنار فعالیت‌های تبلیغی به فعالیت‌های اجرایی و مدیریتی در عرصه‌های فرهنگی نیز اشتغال داشته و از معاونت فرهنگی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص)» در دوران دفاع مقدس تا معاونت فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها» و مرکز جهانی علوم اسلامی» همواره در برنامه‌ریزی و مدیریت فرهنگی فعالیت داشته است. بیش از ده سال، همزمان با تدریس در دانشگاه هنر، مسئولیت نهاد این دانشگاه را نیز به عهده داشته و در کنار مشاوره در نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها» و فعالیت تبلیغی» به تدریس در حوزه و دانشگاه و همچنین پژوهش و تدوین در علوم اسلامی مشغول است. ارتباط ایشان با مجموعه از سال‌های ابتدایی تأسیس مؤسسه نور معرفت آغاز شد و غالباً از ایشان در ویژه‌برنامه‌ها و همایش‌ها استفاده می‌شد تا این که این ارتباط به اوج خود رسید و کارگاه آموزش شیوه سخنرانی دینی» توسط ایشان برای مبلغین مجموعه تأسیس گردید. با تأسیس این کارگاه مجموعه یک گام بلند از نظر کیفی سازی هیئات هفتگی به جلو برداشت. در سال ۹۴ تندیس نشان ابوذر» از سوی حوزه علوم اسلامی دانشگاهیان، به‌پاس ۲۰ سال مجاهدت، تبلیغ نوین دین، بصیرت‌افزایی مجاهدانه، مبارزه با انحرافات دینی و سخنرانی شب تاسوعای ۹۴ و افشای جریان نفوذ به ایشان تقدیم گردید.

یکی دیگر از اقدامات برجسته ایشان در سالهای اخیر حضور در مراسم دهه اول محرم هیئت میثاق با شهدا در دانشگاه امام صادق (ع) است. اکنون به جرئت می‌توان ادعا کرد که این هیئت به همت استاد پناهیان و مداحی میثم مطیعی به هیئت تراز انقلاب اسلامی نزدیک شده است. این پیوستگی چندین ساله مراسم با محوریت موضوعات مورد نیاز جامعه مؤمن انقلابی، باعث رونق روزافزون مراسم این هیئت شده و نوعی الگو بودن را میان هیئات انقلابی برای خود به بارآورده است.

هم‌اکنون ایشان بیشتر فعالیت‌های خود را در حوزه متمرکز کرده‌اند و مدرسهٔ علمیه دارالحکمه را در تهران تأسیس نموده و مسئولیت این مدرسه را بر عهده دارند.

از استادان ایشان می‌توان مقام معظم رهبری آیت الله ‌ای، آیت الله جوادی آملی، آیت الله وحید خراسانی، آیت الله سید کاظم حائری یزدی، آیت الله تهرانی، آیت الله سید محمود شاهرودی را نام برد.

تالیفات:

  • شهر خدا (در مورد برکات ماه رمضان)
  • تکبر پنهان
  • چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
  • نگاهی به رابطه عبد و مولا
  • انتظار عامیانه، انتظار عالمانه، انتظار عارفانه
  • شکوه امر خدا
  • تحلیلی بر نگاه امام (ره) به هنر و رسانه

بسم الله الرحمن الرحیم


چرا خدا را نمیبینیم؟

سلام دوستان؛تا به حال به این فکر کردید که چرا ما خدا رو نمیبینیم؟

مثلا اگر خدا را میدیدیم،از او شرم کرده و گناه نمیکردیم.

حال میخواهیم اثبات کنیم که خدای دیدنی،قابل ستایش نیست.

با ما همراه باشید.

لازمه ی دیدن یک چیز چیست؟؟؟؟؟؟

اینکه نور به آن (جسم) برخورد کند و نورش بازتاب کرده و به چشم برسد و مانعی در این میان نباشد تا ما آن جسم را ببینیم.

چندین مرتبه از کلمه ی جسم استفاده کردم زیرا میخواهم به یک موضوع مهم اشاره کنم.

پس برای دیدن خدا،لازم است که خدا ((((جسم))) باشد.

چه باشد؟؟؟؟؟ (( ( جسم ) ))


حال خدایی که دارای جسم باشد چگونه است؟

۱-محدود است.

آیا خدایی که محدود است لیاقت ستایش شدن را دارد؟

قطعا پاسخ منفی است؛خدا باید دارای جلال و عزت باشد.

۲-خدایی که دارای جسم باشد،ناقص است.

جسم،مصدوم میشود،سرما میخورد و در نهایت میمیرد و متلاشی می شود!!!!

چگونه خدای نابود شدنی را ستایش کنیم؟؟؟


حال بیاندیشیم.


عجب خدایی داریم.







محراب متین


بسم الله الرحمن الرحیم




ویژگی های اخلاقی آ سید علی قاضی(ره)

نشانه تواضع

از دیگر نشانه‌های تواضع و فروتنی مرحوم قاضی قضیه اقتدای ایشان به شاگرد خود یعنی آیت الله بهجت (رحمه الله) می‌باشد که آقازاده مرحوم آیت الله ضیاءالدین آملی این جریان را این گونه نقل کردند: روزی من و پدرم به محضر آیت الله العظمی بهجت رسیدیم و جمعی در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که قضیه‌ای را نقل می‌کنم و می‌خواهم که از زبان خودم بشنوید و بعد از آن نگویید که از خودش نشنیدیم، و آن اینکه: من با چشم خودم دیدم که در مسجد سهله یا کوفه (تردید از ناقل است) مرحوم قاضی به ایشان اقتدا نموده بودند.»

و با توجه به اینکه تولد معظم له سال 1334 هجری قمری است و سال 1348 هـ ق به کربلای معلی مشرف و در سال 1352 هـ ق به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ایشان به ایران سال 1364 هـ ق بوده است، پس سن ایشان در آن هنگام حدود سی سال بوده است.»

ادب و احترام

مرحوم قاضی هیچ گاه در صدر مجلس نمی‌نشست و با شاگردانش هم که بیرون می‌رفت جلو راه نمی‌رفت، و آن گاه که در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان می‌آمدند برای همه به احترام می‌ایستاد.

آیت الله سیدعباس کاشانی در این باره می‌فرماید: من آن موقع سن کمی داشتم، ولی ایشان اهل این حرف ها نبود. بچه‌های کم سن و سال هم که به مجلس شان می‌آمدند بلند می‌شدند و هر چه به ایشان می‌گفتند اینها بچه هستند، می‌فرمودند: خوب است بگذارید این ها هم یاد بگیرند.»

آیت الله نجابت نقل می‌کردند: او آن قدر مبادی آداب است که وقتی در منزل مهمان دارد برای خواندن نماز اول وقتش از او اجازه می‌گیرد.»

حق رفاقت

آیت الله محسنی ملایری (متوفی 1416ق) نقل می‌کرد: مرحوم پدرم آیت الله میرزا ابوالقاسم ملایری با مرحوم آیت الله میرزا علی آقای قاضی ملازم بود و وقتی به نجف رفته بودم مرحوم آقای قاضی فرمودند: پدر شما به ما خیلی نزدیک بود، ما برای همدیگر غذا می‌بردیم و لباس همدیگر را می‌شستیم؛ حالا آن حق بر گردن ما باقی است و تا شما در نجف هستید غذای ظهرتان به عهده من است.» از فردا دیدم ایشان در حالی که دو قرص نان و قدری آبگوشت پخته در میان سفره‌ای با خود آورد و پس از آن اصرار و الحاح از من خواستند لباس‌هایی را که نیاز به شست وشو دارد به او داده تا معظم له آن را بشوید! من ابتدا ابا کردم ولی اطرافیان فهماندند که حداقل یک دستمال کوچک هم که شده بدهید ایشان بشویند و الا آقای قاضی ناراحت می‌شوند. من ناچار شدم چند قطعه لباس خود را برای شست و شو به او بدهم.

عدالت و انصاف

آنگاه که به مغازه می‌رود تا کاهو یا میوه بخرد از کاهوهای پلاسیده بر می‌دارد و میوه‌های لک دار را انتخاب می‌کند.

یکی از اعلام نجف اعلام می‌کرد: من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است و به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آنهایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند را بر می‌دارد.

من کاملا متوجه بودم تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و مرحوم قاضی آن را زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مسن و پیرمردی بود به دنبالش رفتم و عرض کردم آقا سؤالی دارم، چرا شما به عکس همه، این کاهوهای غیرمرغوب را سوا کردید؟

مرحوم قاضی فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده شخص بی بضاعت و فقیری است و من گاهگاهی به او مساعدت می‌کنم و نمی‌خواهم چیزی به او داده باشم تا اولا عزت و شرف و آبرو از بین برود و ثانیا خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود. برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم و یا از این کاهوها و من می‌دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد و ظهر که دکان را ببندد آنها را به بیرون خواهد ریخت لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم.»

شهرت گریزی

آیت الله قاضی به شاگردان خود که درباره استادانشان از ایشان سؤال می‌کنند با تندی می‌گوید: برای من سلسله درست نکنید». و در یکی از جلسات یکی از حاضران را کنار می‌کشد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر می‌شود می‌گوید: فلانی شنیده ام نام مرا در منبر می‌بری، اگر به حلال و حرام معتقدی من راضی نیستم. نه بالای منبر، نه زیر منبر اسم مرا بیاوری. می‌گوید هر که به درس من می‌آید در حق من، مبالغه، حرام است.»

در حالی که شاگردان می‌گویند ما هنوز هم هر چه از بزرگان می‌خوانیم و می‌شنویم در برابر ایشان ضعیف است.

سکوت و کتوم بودن

او دائم السکوت بود و بعضی وقت ها از جواب دادن طفره می‌رفت. شاگردانش می‌گویند حتی گاهی به نظرمان می‌آمد ایشان نصف حرفها را نمی زنند که مبادا حمل بر غلو و اغراق شود.

آیت الله سید عباس کاشانی نقل کردند که ایشان به ارادتمندان می‌فرمودند: بینی و بین الله راضی نیستم درباره من مجلس درست کنید.»

و حال آن چیزهایی را که نقل می‌کنند شاید ثلث حقایق و داشته‌های ایشان هم نیست.

بزرگواری در برابر مخالفین

مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای قاضی شرکت می‌کرد، ولی در آن عصر هنوز معروف نشده و به عنوان مرجع مطرح نبودند. این دو بزرگوار با هم خیلی دوست و رفیق بودند و در فقه هم مباحثه بودند.

در آن موقع آقای قاضی در خواب یا مکاشفه می‌بیند که بعد از اسم مرحوم آیت الله سیدمحمد کاظم یزدی نام آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نوشته شده و متوجه مرجعیتشان شده و این مطلب را به ایشان می‌گویند. بعدها گاهی ایشان از آقای قاضی درباره زمان این مرجعیت سؤال می‌کردند و آقای قاضی می‌فرمودند: هنوز وقتش نرسیده. تا آن که بعد از وفات مراجع عصر به مرجعیت می‌رسند و همچون آیت الله سیدمحمدکاظم یزدی، مرجعیتشان گسترده و تام می‌گردد. در زمان مرجعیت ایشان به خاطر جو عمومی حوزه که آن زمان مخالف عرفا بود و نیز سعایت‌هایی که از روش آقای قاضی و شاگردان نزد ایشان می‌شود، شهریه شاگردان آقای قاضی قطع می‌شود و بعضی از آنها تبعید می‌شوند.

آقای سیدمحمدحسن قاضی در این باره می‌فرماید: شهریه علامه طباطبایی و بقیه شاگردان را قطع کردند. علاوه بر این، کارهای دیگری هم کردند، یک مسجدی در نجف بود به نام مسجد طریحی که یک اتاق هم داشت. یک عده آمدند خدمت آقا- علامه طباطبایی با چند نفر دیگر- که ما وقتی می‌آییم منزل شما چون آن جا یک اتاق هست بچه‌ها باید بیرون روند و این باعث اذیت است شما بیایید این مسجد نماز بخوانید و بعد از آن هم می‌توانیم در اتاق بنشینیم جلسات و صحبت‌هایمان را داشته باشیم. ایشان قبول کردند و آقای قاضی می‌رفتند آن جا، بعد از مدتی عده‌ای از همسایه‌ها جمع شدند که آقای قاضی آنجا می‌آید یک چراغی برای مسجد بگذاریم و یک مقداری رسیدگی کنیم. آن عده‌ای هم که می‌آمدند مسجد پیش آقا 12-10 نفر بیشتر نبودند. اما عده‌ای از طلبه‌های آن زمان خبردار شدند و ریختند آن جا و چراغهایش را شکستند، سجاده زیر پای آقا را کشیدند و سنگ باران کردند، بله همان طلبه‌های آن زمان.»

همچنین نقل شده است که: آیت الله نجابت از نظر اقتصادی بسیار در تنگنا بود زیرا در نجف اشرف شهریه ایشان به خاطر شرکت در درس آقای قاضی قطع شده بود.»

و علت قطع شدن شهریه را این چنین می‌گویند: آسید ابوالحسن، فقیه و مرجع تقلید بودند و بعد هم این نظر را داشتند که کسانی که در غیر از فقه جعفری(ع) فعالیت داشته باشند، این شهریه برایشان جایز نیست و وقتی این نظر اعلام شد شاگردان آقای قاضی متفرق شدند.»

آقای سیدمحمدحسن قاضی در ادامه می‌فرماید: شیخ حسین محدث خراسانی می‌فرمود: من از نجف بیرون آمدم به علت ناراحتی از وضع زندگی استادم مرحوم قاضی، از خود در برابر افرادی که با روش عرفانی او مخالفت می‌ورزیدند، سکوت می‌کرد و رفقای خود را هم امر به آرامش می‌نمود و این عمل برای من غیرقابل تحمل بود.

و (پدرم) مکرر می‌فرمود: نمی‌خواهم در تاریخ نوشته شود که قاضی به علت مخالفت با فقهای روزگار خود به قتل رسید.» من به پدرم گفتم: مهاجرت کن، الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها: آیا زمین خدا پهناور نبود تا در آن هجرت کنید؟ سوره نسا آیه 97»

فرمودند: من با زحمت فراوان خودم را به این شهر مقدس رساندم و هیچ حاضر نیستم که از آن دست بکشم و عمرم هم به سر آمده و خیلی راضی هست. ولی شما باید مهیا باشید چه این که اگر به اختیار هم بیرون نروید شما را به زور و اکراه بیرون می‌کنند و شما باید هر جا که باشید مرا از یاد نبرید و برای من طلب مغفرت کنید.»

در جای دیگر به نقل از آیت الله کشمیری این طور آمده که: حتی بعضی از اهل دانش، سنگ جمع کرده بودند و به در خانه آقای قاضی می‌زدند! در مدرسه جد ما هم یک نفر از اهل دانش با صدای بلند گفت: بعضی‌ها پیش صوفی می‌روند (و منظورش من بودم)، شکم قاضی را می‌درم!»

در کتاب فریادگر توحید آمده: چون حضرت آیت الله بهجت به خدمت آقای قاضی می‌رسد، عده‌ای از فضلای نجف به پدر آیت الله بهجت نامه می‌نویسند که پسرت دارد گمراه می‌شود و نزد فلان شخص (آقای قاضی) می‌رود. پدر ایشان نیز برایش نامه‌ای می‌نویسد که راضی نیستم به جز واجبات عمل دیگری انجام دهی و راضی نیستم درس فلانی بروی، ایشان نامه پدرش را خدمت آقای قاضی می‌آورد و می‌گوید پدرم چنین نوشته است و در این حال تکلیف من چیست؟ آقای قاضی می‌گوید: مقلد چه کسی هستی؟

می‌گوید: آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، مرحوم قاضی به ایشان می‌گوید: بروید و از مرجع تقلیدتان سؤال کنید.»

ایشان نیز به محضر آسیدابوالحسن اصفهانی می‌رود و کسب تکلیف می‌کند، سید می‌گوید اطاعت پدر واجب است. از این پس آیت الله بهجت سکوت اختیار می‌کند و دیگر هیچ نمی‌گوید و این رویه ایشان امتداد پیدا می‌کند و در همان ایام درهایی از ملکوت به روی ایشان باز می‌شود.»

به نقل از آیت الله نجابت آمده است که: کسی چندین نوبت قصد سوءقصد به جان آقای قاضی کرد اما موفق نشد. یک وقت پیغام فرستاد که دیگر امشب حتماً تو را خواهم کشت. آقای قاضی آن شب تنها در اتاق خوابیدند و فرمودند: درب خانه را هم باز بگذارید تا راحت و بدون مانع وارد شود.

پس نیمه‌های شب آن بدبخت نادان بی‌هیچ مانعی وارد منزل آقای قاضی شد (خودش از این که در را برایش بازگذاشته بودند متعجب شده بود.) به هر حال فوراً به طرف اتاق آقای قاضی حرکت می‌کند اما در آن جا با صحنه غیرمنتظره‌ای روبرو می‌شود و می‌بیند از اتاق آقای قاضی دود بیرون می‌آید. اندکی درب اتاق را باز می‌کند و مشاهده می‌کند که اتاق آتش گرفته و دود همه جا را فرا گرفته، آقای قاضی هم در گوشه اتاق افتاده‌اند به هرحال پیش خودش فکر می‌کند که این طور بهتر شد، چون ایشان در این سانحه آتش سوزی وفات می‌کند و مسئولیتی هم متوجه‌ام نخواهد شد.

پس به سرعت منزل ایشان را ترک می‌کند. از طرف دیگر آقای قاضی می‌فرمودند: نیمه‌های شب دیدم احساس خفگی می‌کنم، بیدار شدم دیدم بخاری به روی زمین افتاده و فرش آتش گرفته و دود همه جا را فرا گرفته، فوراً آتش را خاموش کردم، درها و پنجره‌ها را بازنمودم و دوباره خوابیدم.»
آری! و با تمام این‌ها ببینیم آقای قاضی در برابر تمام این سعایت‌ها، بدگویی‌ها، مخالفت‌ها، بی احترامی‌ها چگونه برخورد می‌کند. او عظیم است، دریادل است، خم به ابرو نمی‌آورد و نه تنها تکفیر و تفسیق نمی‌کند بلکه هم چنان به ادب در برابر مرجع تقلید می‌نشیند و به شاگرد عزیزش می‌فرماید: به حرف سید گوش کن و از شهر خارج شو.»

و با تمام این مشکلات حتی کسانی را که خدمت ایشان می‌رسند، برای تقلید خدمت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی می‌فرستد و می‌فرماید: بروید و از ایشان تقلید کنید.»

آیت الله سیدعبدالکریم کشمیری می‌فرمود: به خاطر جو حوزه نجف، آن روزها به اهل عرفان و به ایشان به دیده بی احترامی نگاه می‌کردند و ایشان هیچ ناراحت نمی شد و توجه نداشت، گر چه در اعلمیت او حرفی نبود و احاطه قوی به روایات داشت و به اخبار کاملاً مطلع بود.»

و فرزندش آقای سیدمحمدعلی قاضی نیا می‌فرماید: بله همین کار را می‌کردند. به شاگردانشان می‌گفتند، شما بروید فعلاً صلاح نیست این جا بمانید، یعنی عکس العمل شدیدی نشان ندادند و تصمیم گرفتند که تجمعشان با شاگردانشان به گونه‌ای باشد که خیلی به چشم نخورد. یعنی برخوردشان مسالمت آمیز بود، حرفشان را قبول کرده و پذیرفتند و برای جلساتشان این راه حل را پیدا کردند.» و این ویژگی روح‌های بزرگ است که چون دریا همه چیز را در خود حل می‌کنند و دم بر نمی‌آورند.

و زیبایی عرفان قاضی به همین اثباتی بودن آن است. یعنی به راحتی دیگران را انکار نمی‌کرد و با همه، مثبت برخورد می‌کرد در حالی که بسیاری از بزرگان و فقهای عصر با ایشان مخالف بودند، شهریه او و شاگردانشان را قطع کرده و اتهامات درویشی‌گری و صوفی‌گری به او می‌زدند، اما آقای قاضی با آن‌ها دریادلانه روبه رو می‌شد.

مثلاً درعین اینکه آقامیرزا عبدالغفار جواب سلام آقای قاضی را نمی‌دادند به شاگردان شان توصیه می‌کردند که: بروید پشت سر آمیرزا عبدالغفار نماز بخوانید، ایشان نمازهای خوبی دارند.»

و اینک کرامت و عظمت آقای قاضی را در این ماجرا ببینید: آقای قاضی احترام آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و اطاعت از ایشان را واجب می‌دانستند و می‌فرمودند: علم و پرچم اسلام اکنون به دست ایشان است و همه وظیفه دارند که ایشان را به هر نحو ممکن یاری کنند. همیشه با احترام و تجلیل از ایشان نام می‌بردند اما از تلاقی با ایشان پرهیز داشتند و علت آن هم این بود که خیلی مراقب نفس بودند که مبادا کاری کنند که از هواپرستی ناشی بشود. چون ریاست و مرجعیت به دست آیت الله اصفهانی بود. ایشان می‌ترسید که مبادا با آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی مثلاً یک دفعه تواضعی بکند که شبهه نفسانی داشته باشد.»

و قاضی، استاد چنین کراماتی است، و همین است که آخرین کلام ایشان در وصیت نامه اش این است که می‌فرماید: الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید.»

حجت الاسلام سیدعبدالحسین قاضی نوه مرحوم قاضی می‌گوید: . مسئله کرامت آن قدر اهمیت ندارد و حتی برخی عرفا گفته اند می‌تواند بعضی از قدرت ها از شیطان باشد نه از خداوند متعال. به این معنا که اگر خداوند متعال نخواهد بنده‌ای را ببیند، به او قدرتی می‌دهد تا آن بنده با آن کرامت سرگرم شود. کودک اگر بخواهد سراغ یک کتابی بیاید، شکلاتی به او می‌دهیم تا با آن مشغول شود و کتاب را فراموش کند و توجهش به همان شکلات باشد و شخصی که کرامت دارد دیگر به مرتبه‌های بالاتر نمی‌اندیشد در حالی که کرامات در حقیقت راهی به سوی خداوند متعال است.»

یکی از فرزندان مرحوم قاضی نقل می‌کند: یک بار همراه ایشان به حرم مطهر امام علی علیه السلام رفتم و روش مرحوم قاضی به گونه‌ای بود که هنگامی که وارد حرم مطهر می‌شدند حتماً زیارت می‌خواندند و سپس خارج می‌شدند. آن روز تا وارد حرم شدند، بدون خواندن زیارت از حرم خارج شدند. فرزندشان پرسیدند که چه شده این کار غیرطبیعی بود که بدون خواندن زیارت نامه خارج شدید. مرحوم قاضی به او می‌گویند که: در حرم کسی را دیدم که می‌دانم نسبت به من بغض و کینه ای در دل دارد، ترسیدم که مرا ببیند و این بغض و کینه دوباره در دلش زنده شود و به این دلیل اعمالش از بین برود! این کرامت واقعی است، نه آن که کسی فرشته ها را ببیند، کرامت حقیقی آن است که انسان در کنار خدا، برای خود چیزی را نبیند.»




بسم الله الرحمن الرحیم

۴ - امام زمان شکست که نمی خورند چگونه فرزندش شکست خورد؟
یکی از ویژگیهای امام زمان (علیه السلام) این است که خداوند متعال، با نیروی وحشت، ایشان را یاری خواهد کرد ودر هیچ نبردی شکست نخواهند خورد، چنانکه در روایت آمده است:
با شمشیر ووحشت یاری خواهد شد وهیچ گاه شکست نمیخورد(۱۱).
واین کسی که ادعا می کند فرزند امام زمان (علیه السلام) وفرستادهی ایشان است، باید همچون خود ایشان باشد. درحالی که ما دیدیم که او ویارانش در جنگ با پلیس بصره شکست خوردند وپلیس به خانه های آنان وارد شده وهمه را دستگیر کرد! خود او نیز فرار کرد وبه دوستان وهابی اش در امارات پیوست!
اگر گفته شود: امام زمان (علیه السلام) در جنگ هایی که خودشان شروع کنند شکست نمی خورند، اما جنگ بصره را دولت شروع کرد نه یمانی؛ در جواب میگوییم: هیچ تفاوتی ندارد، امام زمان (علیه السلام) شکست نمیخورد، چه خودشان نبرد را آغاز کنند، چه دیگری. ایشان هرگز شکست نمیخورند.
پس در دروغ بودن ادعای این دجال، همین برای ما کافی است که او در یک نبرد کوچک با پلیس بصره شکست خورد.
۵ - ادعا میکند فرزند امام زمان (علیه السلام) است اما قرآن خواندن بلد نیست!
به برخی از یاران نزدیک او گفتم: آیا نمی بینید که امامتان حتی قرآن خواندن هم بلد نیست؟ پس چگونه می تواند سفیر امام زمان (علیه السلام) به سوی جهانیان وفرد مورد اعتماد امام باشد درحالی که در قرآن خواندن هم اشتباه دارد؟
یکی از آنان گفت: این ها غلط نیست، اختلاف در قرائت است!
در جوابش گفتم: غلط با اختلاف قرائت فرق دارد؛ اختلاف قرائت باید به ثبت رسیده باشد! ساکت شد وجواب نداد.
به او گفتم: اگر امام تو، فرزند امام زمان (علیه السلام) است وقرائت درست قرآن را می داند، پس چرا یک دوره کامل ترتیل قرآن با صدای خودش ضبط نمی کند تا مردم قرآن هایشان را بر اساس آن بخوانند؟
او ساکت شد وگفت: چنین درخواستی از او خواهم کرد!
گفتم: چرا از نماز خواندن او فیلم نمیگیرید ومنتشر نمی کنید تا نمازهایمان را هم درست کنیم ونماز صحیح بخوانیم؟!
۶ - ادعا می کند فرزند امام زمان است اما عربی هم نمیداند!
عجیب تر از همه اینکه، برخی از افراد تحصیل کرده که گویا سِحر شده اند، از او پیروی می کنند، اما درک نمیکنند که این امام خیالی، حتی مفردات زبان عربی وقواعد ابتدایی نحو را هم نمی داند!
اینان اگر عقل خود را به کار بیندازند، باید این سؤال را از خود بپرسند که: چگونه او امام وفرزند امام است درحالی که در خواندن قرآن وزبان عربی هم اشتباه دارد؟
کتاب ها ونوشتههای احمد دجال در دسترس است، هر کس که بخواهد میتواند اشتباهات فراوان آن را ببیند.
۷ - چگونه امامی است که تمام زبانهای جهان را نمیداند؟
به برخی از طرفداران او گفتم: ما عقیده داریم که ائمه (علیهم السلام) زبان تمام مردم جهان را می دانند؛ چون نمی شود که بر مردمی حجت وامام باشند وحال آنکه زبان آنان را ندانند. آیا امام شما هم تمام زبانهای دنیا را میداند؟
گفتند: بله تمام زبان ها را میداند.
گفتم: پس چرا خود را آشکار نمیکند وبا تمام زبانهای دنیا صحبت کند تا مردم معجزه او را ببینند وبه دین او بپیوندند؟
۸ - خشونت وتکفیر در سخنان خود وپیروانش
این چیزی است که در پیام ها وسخنان خود وپیروانش، کاملا پیدا وآشکار است؛ همانند افراطیهای القاعده که منطقشان فقط خشونت وتکفیر است.
نمونه ای از بیانیههای او: از سوی امام محمد بن الحسن المهدی اعلام میشود: هر کس که تا تاریخ ۱۳ رجب ۱۴۲۵ به این دعوت نپیوندد وبا وصی امام مهدی بیعت نکند، از ولایت علی ابن ابی طالب خارج واهل جهنم خواهد بود ونیز تمام عبادت های کوچک وبزرگش باطل است.
وصی وفرستاده امام مهدی به سوی همه مردم
احمد الحسن - ۱۳/۶/۱۴۵ ه. ق
ویژگی مشترک احمد دجال ویارانش، بازی با الفاظ وساختن مقامات عجیب وغریب برای خودشان است.
حتی غرور وفریفتگی آنان نیز به صورت مسالمت آمیز نیست؛ بلکه به گونه ای
است که با همه دشمن هستند وسینهشان در آتش کینه مراجع وعلمای نجف میسوزد! به همین خاطر با بدترین نام ها والقاب آنان را یاد میکنند وحتی خون آنان را نیز
مباح می دانند! چون معتقدند که مراجع وعلما، بزرگ ترین سد در برابر دعوت احمد دجال هستند.
او حتی در برخورد با ادبیات ومعانی کلمات نیز، با روش خشونت واستبداد برخورد می کند وآیات را با تفسیرهای محالی که خودش میخواهد، تفسیر میکند!
اینان درواقع باقیماندهای از خوارج، در روزگاران ما هستند واساس سرشتشان، با قاتلان وتکفیریها یکی است وتفاوتشان فقط در ابزارها وروش هاست. برخی با حیله مهدویت ویمانی بودن وبرخی دیگر با حیله توحید ودفاع از اصحاب پیامبر، به قتل وتکفیر مسلمانان پرداخته اند. خداوند مسلمین را از شر اینان در امان بدارد.
۹ - حیله استدلال به استخاره
یکی از یاران او، درحالی که اصرار داشت مرا به ایمان آوردن به او وادار کند، به من گفت: آیا به قرآن ایمان نداری؟
گفتم: بله! دارم.
گفت: پس خیر را از خداوند بخواه وقرآن را بازکن، آنگاه به آیه نگاه کن، اگر آیه خوب بود از او پیروی کن، اگر هم بد بود که هیچ!
پیش از آنکه من جوابش را بدهم، یکی از دوستان فرهیخته که در مجلس ما حاضر بود به او گفت: تو ازدواج کردهای؟
گفت: بله! گفت: این دوستت چطور؟ او هم ازدواج کرده است؟ گفت: نه!
دوست فرهیخته ما برخاست وقرآن را به او داد وگفت: این قرآن است! استخاره کن که اگر خوب آمد، همسرت را طلاق داده واو را به این دوستت بده!
آن دو نفر، نفس در سینهشان حبس شد!
دوست ما گفت: مگر به قرآن ایمان نداری؟ زود باش استخاره کن.! تو برای طلاق همسرت حاضر نیستی استخاره کنی [در حالی که چه طلاق بدهی وچه طلاق ندهی از دینت خارج نشده ای]، چگونه از شیخ می خواهی که برای تبدیل وتغییر دینش استخاره کند؟!
من هم به او گفتم: دقت کن وببین که استخاره برای چیست؟ استخاره برای جایی است که انسان بین انجام دو کار مباح [که نه حرام هستند ونه واجب] سرگردان شود ونداند که کدام یک از این دو کار بهتر است؛ در این حال از خداوند متعال طلب خیر کرده وقرآن را باز میکند وبا توجه به آیه ابتدای صفحه میفهمد که آیا انجام این کار خوب است یا نه.
پس استخاره برای جایی است که کار موردنظر، مباح باشد؛ اما اگر آن کار واجب یا حرام باشد، استخاره گرفتن برای آن اشتباه است؛ چون خداوند قبلا نظرش را در این زمینه اعلام کرده وهیچ گونه سرگردانی واختیاری در کار نیست:
﴿وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ ولا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللهُ ورَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ومَنْ یعْصِ اللهَ ورَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً﴾؛ هیچ مرد وزن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا وپیامبرش دستوری دادند، اختیاری (در برابر آن دستور) داشته باشد وهر کس نافرمانی خدا ورسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است(۱۲).
باز همه این ها در مورد کارها وتصمیم ها است، نه در مورد ایمان وعقیده؛ چراکه در موضوع عقیده به هیچ وجه جای استخاره و. نیست وخداوند پیدا کردن عقیده وراه درست را بر همگان واجب کرده است. استخاره درباره عقاید اصلا معنا ندارد؛ زیرا استخاره برای جایی است که دو طرف مساوی باشند؛ اما در عقاید، همیشه یک طرف حق است ویک طرف باطل، یک طرف درست است ویک طرف غلط! چگونه می توان در این امور استخاره کرد؟!
دقت کن!
وقتی که تو از من میخواهی برای قبول کردن یا قبول نکردن دعوت احمد حسن، استخاره کنم، این بدان معناست که قبول کردن وقبول نکردن او مساوی است! آیا این را قبول داری؟! اگر بگویی بله پس من مختارم که او را قبول کنم یا نکنم!
اگر هم قرار باشد که استخاره برای این کار همیشه خوب باشد، پس این یک معجزه است! به او گفتیم: ما الآن در این مجلس ده نفر هستیم؛ همگی دعا کرده وتک تک قرآن را باز میکنیم، اگر یک بار هم آیه نهی وعذاب آمد پس معنایش این است که احمد حسن دروغ گوست! آیا قبول داری؟ گفت: نه! قبول ندارم!
یکی از حاضرین به او گفت: آیا موافقی استخاره کنیم که آیا احمد حسن، دجال است یا خیر؟ اگر آیه خوب آمد [ومعلوم شد که او شیطان است] آیا میپذیری؟
گفت: نه! موافق نیستم!
شخص دیگری به او گفت: نظرت چیست که درباره اصل خداوند ویا نبوت پیامبر استخاره کنیم؟
گفت: این ها که استخاره بردار نیستند!
به او گفتیم: پس معلوم شد که شما هر جا به سودتان باشد، از استخاره استفاده میکنید وهر جا که به ضررتان باشد آن را ردّ می کنید
۱۰ - حیله استفاده از خواب
یکی دیگر از حیله های شیطانی آنان، استفاده از خواب است که به وسیله آن، جوانان ساده را به دام میاندازند وبه آنان چنین میگویند: ما ذکرهایی را به تو یاد میدهیم، امروز آن ها را بخوان، شب در خواب به تو خواهند گفت که احمد حسن حق است واز او پیروی کن! افراد بیچاره نیز خواب هایی شیطانی می بینند ودر دام آنان میافتند.
اما حقیقت این است که خواب، دلیل وحجت شرعی نیست؛ مگر خواب هایی که به دلیل خاص حجت باشند، مانند خواب های پیامبران وامامان (علیهم السلام).
به آنان می گوییم: اگر قرار باشد هر خوابی، حجت ودلیل شرعی باشد، پس شما باید خواب هایی را هم که بر ضد خودتان است بپذیرید!
مثلا اگر کسی در خواب دید که ادعای احمد دجال باطل است واو دروغ گوست، باید این را هم بپذیرید واگر در خواب دید که امام شما دجال است وباید او را کشت، باید بپذیرید واو را در کشتن امامتان یاری کنید!
اما آنان میگویند: این غیرممکن است، چون خواب از جانب خداوند است وهمیشه به نفع ماست.
به آنان میگوییم: قبول، ده نفر را بیاورید وذکرتان را به آنان یاد دهید تا در طول روز تکرار کنند وشب خواب ببینند، برخی در خواب میبینند که ادعای امام شما حق است، اما اگر کسی از آن ها در خواب دید که احمد، دجال است واو را باید کشت، چطور؟ پس باید خواب او را هم قبول کنید!
میگویند: نه قبول نمیکنیم، ما فقط خوابی را قبول داریم که با ادعای ما سازگار باشد، غیر آن را نمیپذیریم!
وبا این حرف، حرف قبلی خودشان را نقض میکنند، چون خودشان اول گفتند که تمام خواب ها حق وحجت هستند!
پس این استدلالشان هم مانند بقیه استدلالهایشان، باطل وبی اساس است.
از دوست عزیزم، دانشمند بزرگوار، آقای سید محمدرضا شرف الدین، نوه حضرت آیت الله سید عبد الحسین شرف الدین، خواستم که برای احتجاج علیه این دجال ها، چیزی برایم بنویسد. او هم این چنین نوشت:
خداوند متعال فرموده است: ﴿أَ فَمَنْ یمْشی مُکبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یمْشی سَوِیا عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم﴾؛ آیا کسی که به رو افتاده [واژگون] حرکت می کند به هدایت نزدیک تر است یا کسی که راست قامت در صراط مستقیم گام برمی دارد(۱۳)؟
هنگامی که ماه مبارک رمضان برای انجام وظیفه شرعی خود، در حرم مطهر حضرت زینب (علیها السلام) بودم. برخی از طلابی که فریفته حیلههای احمد حسن بصری (وارث شلمغانی گمراه) شده بودند، نزد من آمدند واز من خواستند که با آنان صحبت کنم که شاید به راه هدایتشان برگردند. من نیز از آنان استقبال کردم وبه همه حرف هایشان با دقت گوش دادم؛ سپس درباره استدلالهایشان از آنان پرسیدم که از چه راهی باید به صحت دعوت شما اعتماد کرد؟
گفتند از سه راه: حدیث، استخاره وخواب دیدن.
از آنان حدیث خواستم؛ اما آنان روایاتی را برای من آوردند که هیچ ربطی به ادعایشان نداشت وحتی برای کوچک ترین مسائل هم قابل استناد نبودند، چه رسد به مسئله ای به این مهمی!
درباره خواب سؤال کردم؛ کلمات ودعاهایی درباره احمد حسن بود که معتقد بودند اگر کسی چهل روز آن را بخواند، خوابی خواهد دید وحقانیت احمد حسن به او نشان داده خواهد شد.
من هم در برابر آنان به روایت صحیح ابن اذینه از امام صادق (علیه السلام) استناد کردم:
امام صادق (علیه السلام) به ابن اذینه فرمودند: این ناصبی ها چه میگویند؟ عرض کردم: فدایتان گردم، در چه مورد؟ فرمودند: درباره اذان ورکوع وسجده شان؟ عرض کردم: آنان میگویند که أبی بن کعب آن را در خواب دیده است؛ آن حضرت فرمودند: به خدا قسم دروغ میگویند! دین خداوند، بسیار والاتر از این است که درخواب دیده شود(۱۴).
وبه آنان گفتم: با توجه به این روایت صحیح، خواب حتی در فروعِ فروع دین [مثل اذان ورکوع وسجده که فرع نماز هستند وخودِ نماز از فروع دین است] هم حجت نیست، پس چگونه در مسئله مورد بحث ما میتواند حجت باشد؟
بله خواب می تواند ما را به یک دلیل عقلی یا نقلی، هدایت وراهنمایی کند، اما اینکه خودش اصل دلیل یا بخشی از دلیل باشد، خیر، این باطل است.
اما خود خواب هم چند گونه است، گاهی رحمانی است وگاهی شیطانی! وگاهی هم در اثر امور ناخودآگاه وتلقین وتکرار است.
برای مثال، شما چهل شب، هر شب چهل بار کلمه طالبی را قبل از خواب تکرار کنید، من به شما قول می دهم که تا قبل از شب چهلم، یک صحرا پر از طالبی را در خواب خواهید دید!
اما در رابطه با استخاره، شرط استخاره این است که برای کاری باشد که دو طرف آن [ترک وانجام] نه واجب باشد نه حرام واگر قرار باشد که برای هر کاری بشود استخاره گرفت [آن گونه که شما خیال میکنید]، پس آیا شما موافقید که استخاره کنیم واگر خوب آمد، تمام اموالتان را به من بدهید؟ یا اگر خوب بود همسرتان را طلاق بدهید ومن او را به عقد کسی دیگر دربیاورم؟!
به آنان گفتم: من برخی از نوشته های احمد حسن ویارانش را خواندهام؛ سرشار بود از مزخرفاتی که از کتاب های صوفیه وامثال آن ها کپی کرده بودند واین نشان دهنده سطح علمی بسیار پایین آن هاست. چیزی که بسیار نظرم را جلب کرد، غلط های بسیار زیاد در لغتهای عربی، دستور زبان وحتی املای کلمات بود.
اشکالات آن ها را در چهار صفحه جمع آوری کرده وبه آنان نشان دادم، در حالی که بر علمای ادبیات عرب مرثیه خوانی می کردم!
اما آنان جوابی به من دادند که عزادار را به خنده میآورد، میگفتند: اشتباه نحوی [دستوری] حتی در قرآن هم وجود دارد! مانند این آیه: ﴿لکنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ والْمُؤْمِنُونَ یؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیک وما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَالْمُقیمینَ الصَّلاةَ والْمُؤْتُونَ اَّکاةَ والْمُؤْمِنُونَ بِاللهِ والْیوْمِ الْآخِرِ أُولئِک سَنُؤْتیهِمْ أَجْراً عَظیماً﴾(۱۵).
وقتی که جواب این اشکالشان را هم دادم - که کلمه المقیمین به این دلایل منصوب شده -، بهت زده شدند وبه خاطر عدم فهمشان لبخند زدند، لبخندی که باید به فهرست انواع لبخندها اضافه شود!
سپس به آنان گفتم: احمد حسن ادعا کرده که پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، تجلی صفات خداوند وبلکه خود ذات خداوند در بین مردم است! چنین چیزی چگونه ممکن است؟
آیا ذات خداوندی که با عنوان غیب الغیوب از آن یاد میشود، چگونه ممکن است تجلی پیدا کند؟ درحالی که پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، نمی تواند ذات الهی را درک کند، چگونه ممکن است بگوییم او خداوند در بین مردم است؟
دیدم که آنان اصلا نمی فهمند چه می گویند چه رسد به اینکه بخواهند در آن تدبر کنند وصحت وسقم آن را دریابند!
به همین خاطر سعی کردم که فطرت آنان را بیدار کنم، به آنان گفتم: دوستان عزیز! زندگی یک بار بیشتر نیست وکار بسیار خطرناک است، عقل هم ما را به همان چیزی راهنمایی می کند که شرع به ما میگوید، آنچه را که شما را به شک می اندازد رها کنید وچیزی را بپذیرید که بدان شک ندارید، پیامبر اعظم (صلّی الله علیه وآله) در روایتی فرمودند: آیا خورشید را می بینی؟ فقط چیزی را که مثل خورشید آشکار باشد بپذیر ویا ترک کن.
شما هم بروید وآموزه های دینتان را یاد بگیرید. علم نور است، مطمئن باشید که امر ظهور از خورشید هم نمایان تر خواهد بود وزمانی که [مقدمات ونشانه های آن] آغاز شود، بر هیچ کس پوشیده نخواهد بود، تا جایی که حتی ن پرده نشین هم از آن با خبر می شوند وبرای آنان هم آشکار خواهد بود؛ واین خرافات ومعما وشعبده بازی ها هیچ ارزشی ندارند. حجت الهی رسا وشیوا وبسیار گران قدرتر از این است که به وسیله کسی بیان شود که حتی قرآن خواندن هم نمیداند.
این فرد نامبرده کسی نیست جز یک که می خواهد مردم عوام را گمراه سازد، از او وهمانندهای او بپرهیزید.
۱۱ - دستبرد در روایت
ناظم العقیلی، سخنگوی رسمی احمد دجال، در کتاب الرد الحاسم علی منکری ذریة القائم که در سایتشان هم موجود است، چنین نوشته است:
در کتاب بشارة الاسلام به نقل از بحار الانوار، در بخشی از یک روایت طولانی از سطیح کاهن، چنین آمده است: درآن زمان پسر مهدی ظهور میکند (فعندها یظهر ابن المهدی)(۱۶)؛ واین به صراحت نشان دهنده این است که پسر امام مهدی قبل از قیام امام مهدی ظهور میکند واین فرزند همان است که در دعاهای اهل بیت بر او تأکید شده است.
اما وقتی که به کتاب شریف بحار الانوار مراجعه می کنیم، میبینیم که این دو انسان خبیث، روایت را تحریف کردهاند؛ چون اصل عبارت این گونه است: در آن زمان پسر پیامبر، مهدی ظهور می کند (فعندها یظهر ابن النبی المهدی)، یعنی آنان کلمه "النبی" را حذف کرده اند وعبارت "ابن المهدی" شده است تا روایت را بر احمد دجال دروغ گو تطبیق دهند وطوری حدیث را بیان میکنند که مخاطب را در این توهم بیندازند که این حدیث از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ویا اهل بیت (علیهم السلام) است؛ حال آنکه این روایت از سطیح کاهن است!
من از فرستاده احمد دجال پرسیدم: چه کسی مطالب را در سایت امام تو میگذارد؟
گفت: خود من ویا امام احمد بن حسن.
گفتم: کدام تان کلمه النبی را از عبارت سطیح کاهن حذف کرده اید؟
پاسخی نداد!
علامه مجلسی (رحمه الله) در کتاب بحار الانوار، چنین نوشته اند:
بابی کمیاب درآنچه کاهنان وامثال آنان، پیشگویی کردهاند ونوشته هایی که در لوحها وصخرهها پیدا شده اند.
بُرسی در مشارق انوار الیقین از کعب بن حارث نقل کرده که: زمانی ذاجدن(۱۷) [پادشاه یمن در زمان جناب عبد المطلب (علیه السلام)]، درباره مسئله ای به شک افتاده بود، به همین خاطر کسی را به دنبال سطیح کاهن فرستاد. وقتی که سطیح میخواست وارد شود، برای اینکه علم او را امتحان کند، یک دینار را زیر پایش مخفی کرد، آنگاه اجازه داد سطیح وارد شود. به سطیح گفت: ای سطیح! چه چیزی را برایت پنهان کردهام؟
سطیح گفت: قسم به کعبه وحرم وسنگ وشب تاریک وصبح وبه هر گویا ولال، یک دینار را بین کفش وپای خود پنهان کردهای!
پادشاه به او گفت: ای سطیح! این علم را از کجا آورده ای؟
گفت: برادری از جن دارم که هر جا می روم به همراه من است.
پادشاه گفت: مرا از اتفاقات آیندهی جهان خبر ده!
سطیح گفت: ای شاه! هنگامی که نیکان از میان بروند واشرار به جاه ومقام برسند ومقدرات الهی را تکذیب نمایند واموال را به سختی حمل کنند ومردم در برابر گناهکاران کرنش کنند وقطع رحم نمایند وغذاهایی که در عالم اسلام حرام ولی نزد خورندگان شیرین ولذیذ است پیدا شود واختلاف نظرها پدید آید وعهد وپیمان ها نقض گردد واحترام به یکدیگر کم شود، آن وقت ستاره دنباله داری که عرب را پریشان کند، طلوع نماید. در آن هنگام باران نبارد ورودها خشک شود واوضاع روزگار دگرگون گردد ونرخ ها در همه جای جهان بالا رود. در آن موقع طایفه بربر با پرچم های زرد، سوار اسبان ترکی در مصر فرود آیند. آنگاه مردی از اولاد صخر [أبو سفیان] خروج کند؛ وپرچم های سیاه را تبدیل به سرخ نماید وحرامها را مباح گرداند ون را در مقام شکنجه با ها آویزان نماید وکوفه را غارت کند. راه ها از ن سفید ساق که آن ها را همچون چهارپایان عبور می دهند پر شود. شوهران آن ها کشتته شده وعجزولابه آنان بسیار است وبه آن ها شود. در آن موقع مهدی فرزند پیغمبر ظاهر گردد واین هنگامی است که مظلومی در مدینه وپسرعموی وی در خانه خدا کشته شود وامر پوشیده آشکار گردد، در این وقت مرد وحشتناکی با یاوران ستمگرش می آید ورومیان اقدام به قتل بزرگان کنند، آفتاب گرفته شود ولشکرها بیاید وصف ها بسته شود. آنگاه پادشاهی از صنعاء یمن که چون پنبه سفید ونامش حسین یا حسن است خروج کند وبا خروج وی فتنه ها از میان برود.
در آن وقت مردی مبارک وپاکیزه سرشت وراهنمایی راه یافته وسیدی علوی نسب ظهور نماید ومردم را از پریشانی نجات دهد. تیرگی ها با نور روی او برطرف شود وبه وسیله او حق آشکار شود واموال را میان مردم به طور مساوی تقسیم نماید، آنگاه شمشیر در غلاف کند ودیگر خون کسی را نریزد.
پس از آن مردم در شادی وسرور زندگی کنند؛ وبا آب پاکی وعدالتش چشمه زندگانی [روزگار] را از ناپاکی ها بشوید وحق را به اهل زمین برگرداند ومهمانی وسفره انداختن را در میان مردم افزون گرداند وبا عدل خود گمراهیها را از میان ببرد، گوئی غباری بود که از بین رفت، پس زمین را پر از عدل وداد کند(۱۸).
آنچه از مجموع روایات به دست میآید این است که سیف بن ذی یزن (پادشاه یمن) وجناب عبد المطلب (علیه السلام)، می دانستند که ظهور پیامبر اسلام نزدیک است وحتی جناب عبد المطلب (علیه السلام)، ظهور مهدی (علیه السلام) از نسل خود را هم بشارت داده بود.
همچنین به دست میآید که سطیح، پیشگویی برجسته بوده که پیشگوییهایش معمولا درست بوده است.
اما این روایت، علاوه بر ضعیف بودن سندش، در متن هم مشکوک است ومطالبی از احادیث پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) دارد که نشان میدهد این روایت پس از اسلام، جعل وبه سطیح کاهن نسبت داده شده است.
ودیدیم که احمد دجال گمراه، چگونه از این روایت، آن هم با دستبرد، برای فراخواندن به بدعتش استفاده کرد.
جالب اینجاست که نماینده او اصرار داشت در کتاب بشارة الاسلام، کلمه "النبی" وجود ندارد!
من هم به او پاسخ دادم که کتاب بشارة الاسلام یک کتاب جدید است واگر کلمه "النبی" در عبارت آن وجود ندارد، معنایش این است که در تایپ وچاپ اشتباه شده است. آیا شما برای اثبات امامتان به یک غلط چاپی استناد می کنید؟!
۱۲ - استفاده از ستاره اسرائیل!
آنان در تمامی مراکز وکتابهایشان از نشانه ستاره اسرائیل استفاده می کردند! حتی نیروهای مسلحشان در هنگام کشتار مردم وپلیس عراق، سربندهایی را به سر داشتند که علامت ستاره اسرائیل بر روی آن بود واین نشان دهنده آن است که این علامت، نزد آنان بسیار مهم ومحترم است!
احمد دجال در سایت خودش به سید صالح جیزانی وجریان صدر اعتراض کرده بود که چرا به ستاره داوود [پرچم اسرائیل] بی احترامی کرده اند؟ ونوشته بود: این یک علامت الهی است، چراآن را با پا لگدمال کرده اند!
سید صالح جیزانی هم به او پاسخ داد: برای ما اصلا ثابت نیست که این ستارهی حضرت داوود (علیه السلام) باشد.
او همچنین در سایتش، سؤال وجواب زیر را درباره اسرائیل واین علامت درج کرده بود:
[سؤال]: معنی کلمه اسرائیل چیست؟ آیا صهیونیست هایی که امروز در فلسطین هستند همان بنی اسرائیل هستند؟ آیا این ستاره شش ضلعی، یک علامت صهیونی است؟ معنای این شش ضلع چیست؟
[پاسخ]: اسرائیل یعنی بنده خدا وبرخی از یهودیان موجود در سرزمین مقدس [!]، از اولاد یعقوب پیامبر هستند که او همان بنده خدا واسرائیل نزد یهودیان است. ستاره شش ضلعی هم نزد یهودیان، ستاره داوود وبه معنای پیروز است.
این علامتی است برای اصلاح گر در نظر آنان که همان ایلیای نبی است؛ همان کسی که مدت ها قبل از عیسی مسیح به آسمان رفت ویهودیان منتظر بازگشت او هستند واکنون هم یکی از وزیران امام مهدی است.
آنچه گذشت، بنابراین بود که اسرائیل را یعقوب بدانیم؛ اما حقیقت این است که اسرائیل یعنی عبد الله ومنظور محمد است؛ بنی اسرائیل هم یعنی آل محمد وشیعیان آنان، بلکه تمام مسلمانان، چنانکه در قرآن آمده است.
شخص دیگری از او پرسیده است: چه رازی است که شما ستاره داوود را به عنوان علامت جنبشتان انتخاب کرده اید؟
او هم پاسخ گفته است: این انتخاب خداوند است نه انتخاب من! ستاره شش ضلعی همان ستاره داوود است؛ او از پیامبران خدا بود وما هم وارثان پیامبران هستیم!
پس او خیال میکند که ستاره اسرائیل را خداوند متعال برای همه پیامبران وامام مهدی انتخاب کرده است؛ یعنی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) هم کوتاهی کردهاند که این ستاره را به عنوان علامت انتخاب نکرده وبه اصحابشان دستور ندادهاند که آن را بر پیشانی خود ببندند!
اما واقعیت این است که هیچ دلیلی نداریم که این ستاره در اسلام مقدس باشد ویا علامتی برای پیامبر یا مسلمانان بوده باشد.
خود من نیز از صالح الصافی، نماینده وشخص مورد اعتماد دجال، درباره دلیل احترامشان نسبت به این ستاره، سؤال کردم. او هم در پاسخ این آیات را برایم خواند:
﴿وَلَقَدْ آتَینا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ والطَّیرَ وأَلَنَّا لَهُ الْحَدید؛ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وقَدِّرْ فِی السَّرْدِ واعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾؛ وما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم [ما به کوه ها وپرندگان گفتیم]: ای کوه ها وای پرندگان! با او هم آواز شوید وهمراه او تسبیح خدا گویید! وآهن را برای او نرم کردیم؛ [وبه او گفتیم]: زرهی کامل وفراخ بساز وحلقه ها را به اندازه ومتناسب کن وعمل صالح بجا آورید که من به آنچه انجام می دهید بینا هستم(۱۹).
سپس همان چیزی را برایم تکرار کرد که احمد دجال در سایتش نوشته است.
احمد دجال می گوید:
زرهی که داوود (علیه السلام) به دستور خداوند ساخت، شش ضلعی بود، پایینِ مثلث بالا برای محافظت از ترقوه ومثلثهای دو طرفِ بالا، برای محافظت از سینه، مثلثهای دو طرفِ پایین هم برای محافظت از پهلو ومثلث پایین هم برای محافظت از عورت انسان است.
زرههای قدیمی زمان داوود، در موزه های مهم جهان وجود دارند وستاره داوود در اصل نمادی برای این زره است. این روش ساده از قران کریم برای اثبات نماد ستاره بود.
این دروغی محض وتحریفی آشکار است! چه کسی گفته که (قدّر فی السِّرد)(۲۰) به این معناست که زره راه یک ستاره شش ضلعی کن تا شعار یهودیان ومسلمانان شود؟!
آیا پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، ائمه (علیهم السلام) وتمام علمای اسلام، در بیان این حقیقت های بزرگ ومهم کوتاهی کرده اند؟ وفقط این فرد مشکوکِ دست نشانده ی دستگاه های جاسوسی آمریکا واسرائیل، با وحی الهی، معنای آن را فهمیده وبه ما نشان داده است وحتی بگوید که من این ستاره را انتخاب نکرده ام، بلکه خداوند آن را برایم انتخاب کرده است!
چگونه شد که ناگهان، ستاره اسرائیل، نماد پیامبر اسلام وائمه (علیهم السلام) شد، درحالی که قبل وبعد از او هیچ کس جرأت نداشته که ستاره اسرائیل را نماد جنبش خود قرار دهد!
او درباره استدلال به ستاره داوود، در سایت خود چنین چیزی نوشته است:
ما إسم وصی المهدی = احمد الحسن
م ا س م وص ی ا ل م ه د ی
۴ + ۱ + ۶ + ۴ + (۱۶) + (۹) = ۴۰
ا ح م د ا ل ح س و
۱+۸+۴+۴ +۱+۳ +۸ +۶+۵ = ۴۰
سابغات وهی درع داود، وهی النجمة السداسیة، أو نجمة الصبح
س ا ب غ ا ت
۹ + ۱ + ۲ + ۱ + ۱ + ۴ = ۱۵
که ۱۵، درواقع شمارهی مهدی اول بعد از چهارده معصوم است که عبارت اند از: محمد وعلی وفاطمه وامامان از نسل علی که مجموعا ۱۴ معصوم هستند، سپس مهدی اول می آید که میشود ۱۵ که عدد زره داوود است ونماد او هم زره داوود است، زره داوود هم در قرآن به سابغات [کامل] توصیف شده است.
همچنین شکل دیگری نیز برای ادعایش ترسیم نموده است:
مَن نجمة داود = احمد الحسن
م ن ن ج م ت د ا ود
۴+۵ +۵+۳+۴+۴ +۴+۱+۶+۴ = ۴۰
ا ح م د ا ل ح س ن
۱+۸+۴+۴ + ۱+۳ + ۸ + ۶+۵ = ۴۰
من هو احمد= ۳۷ ما هو کتاب الله= ۳۷
هو رسول المهدی = ۳۷ هو القرآن الکریم = ۳۷. النبأ العظیم = ۳۷
من هو احمد = ما هو کتاب الله = هو رسول المهدی = هو القرآن الکریم = هو النبأ العظیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر بگویی منظورم از "پدر"، همان "جد" است - چون جد هم پدر محسوب می شود - در جوابت می گویم: در یکی از نوشتههایت با عنوان الیمانی الموعود، روایتی از امام صادق (علیه السلام) از رسول الله (صلّی الله علیه وآله) نقل کرده ای که پیامبر در شب وفاتش گفت: ". سپس [بعد از امام زمان (علیه السلام)]، دوازده مهدی دیگر [از اولاد امام زمان (علیه السلام)] خواهند آمد. وقتی که زمان وفاتش [امام زمان (علیه السلام)] فرارسد، حکومت را به اولین مهدی پس از خود خواهد سپرد. او سه اسم دارد: اسمی مانند من واسم پدرم که آن عبد الله واحمد است واسم سومش هم مهدی است؛ او اولین مؤمن خواهد بود."
پیامبر (صلّی الله علیه وآله) وقتی که گفت: "[امام زمان (علیه السلام)، پس از خود] حکومت را به فرزند اولش می دهد"، در مقام بیان بوده ومنظور پیامبر از این سخن، فرزند مستقیم است نه غیرمستقیم؛ وگرنه می گفت: "حکومت را به مردی از ذریه خود یا یکی از فرزندان یا نوه هایش می سپارد"؛ [حال آنکه احمد دجال، خود را با چهار واسطه به امام زمان (علیه السلام) منتسب می کند! بنابراین، ادعای او مبنی بر اینکه وی، مصداق حدیث ادعایی امام صادق (علیه السلام) است، دروغی بیش نخواهد بود! چراکه در این حدیث ساختگی، تصریح شده است که امام زمان (علیه السلام) بلافاصله بعد از خود، حکومت را به اولین مهدی واگذار می کند، نه بعد از چهار نسل!]
نویسنده: این هم دلیل دیگری بر اشتباه ودروغ احمد دجال است.
۵ - چند اشکال به این روایت (روایت وصیت) وارد است: [یکی اینکه] با روایات رجعت وسخن ائمه (علیهم السلام) که گفته اند امام زمان حکومت را به امام حسین (علیه السلام) می سپارد، معارض است. در تفسیر عیاشی از صالح بن سهل از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است هنگامی که وفات امام زمان (علیه السلام) فرارسد، امام حسین (علیه السلام) او را غسل وکفن وحنوط ودفن خواهد کرد وپس از وصی، فقط وصی خواهد آمد. این سخن امام صادق (علیه السلام) به این معناست که فردی که پس از امام زمان (علیه السلام) می آید، امام حسین (علیه السلام) خواهد بود.
۶ - تو ادعا می کنی که اولین مؤمن به امام مهدی (علیه السلام) هستی وخودت را به امیر المؤمنین (علیه السلام) تشبیه کرده ودرعین حال می گویی: "من دعوت کننده هستم"؛ درحالی که داعی (دعوت کننده)، باید پیامبر باشد نه امیر المؤمنین! چگونه می شود که دعوت کننده، خودش اولین مؤمن باشد؟!
۷ - در اولین بیانیه ای که در تاریخ ۱ شوال ۱۴۲۴ صادر کرده ای گفته ای: "اولین معجزه ای که برای مردم آشکار می کنم این است که مکان قبر حضرت فاطمه (علیها السلام) را آشکار می کنم". درحالی که تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند قبر فاطمه (علیها السلام) مخفی است وهیچ کس غیر از امام مهدی (علیه السلام) مکان آن را نمی داند!
تو گفتهای: "امام مهدی (علیه السلام)، مکان قبر مادرم فاطمه (علیها السلام) را به من نشان داده وقبر او کنار قبر امام حسن وچسبیده به آن است؛ گویا امام حسن (علیه السلام) در آغوش فاطمه (علیها السلام) دفن شده وحاضرم بر این ادعا قسم بخورم."
این سخنت [نیز] مردود است؛ زیرا معجزه باید چیزی باشد که مردم با چشم آن را ببینند وحس کنند، اما آنچه تو ادعا می کنی، نه دیدنی است ونه لمس کردنی! مگر اینکه قبر امام حسن (علیه السلام) نبش شود تا بفهمیم تو راست میگویی! اما اینکه گفته ای: "حاضرم بر این ادعا قسم بخورم"؛ در جواب می گویم: اگر این کار با قسم حل می شد که اصلا نیاز به معجزه نبود واز همان اول کار با قسم به سرانجام می رسید! این تناقض ها در حرف هایت چیست ای مَردک!
۸ - تو خود، سخنانت را نقض میکنی! در کتابت گفته ای: "آن کسی که زمین را پر از عدل وداد می کند، احمد است" ودر صفحه ۲۴ از همان کتاب در حدیثی آورده ای: "خداوند امور را برای آل محمد سامان می دهد، به وسیله مردی که بر سیره تقوا وهدایت عمل می کند، در قضاوتش رشوه نمی گیرد. سپس کسی می آید که در صورتش خال درشت دارد واو زمین را پر از عدل وداد می کند.". پس چگونه ممکن است تو [آن کسی باشی که] زمین را پر از عدل وداد می کند؟ [حال آنکه در حدیث مزبور، تصریح شده است فردی که زمین را پر از عدل وداد می کند، دارای خال در صورت است!]
۹ - همانگونه که افراد تو را میشناسند، شهرت واقعی تو احمد اسماعیل سَلَمی است ونام پدرت اسماعیل است نه مهدی!
اشکالات حیدر مشتت بر شریکش، اشکالات قوی ومحکمی است وناظم العقیلی نتوانسته به آن ها پاسخ دهد؛ به همین دلیل به مسخره کردن وتکذیب او پرداخته است؛ اما این کار ناظم العقیلی، عجیب نیست! چون دجال ها به خوبی یکدیگر را تکذیب می کنند.!
ناظم العقیلی [در پاسخ حیدر مشتت] می گوید:
این کسی که به حضرت عباس (علیه السلام) قسم میخورد، خودِ شیخ حیدر مشتت است که الآن نام "قحطانی" را برای خویش نهاده است؛ چون می ترسد اگر نام واقعی اش را فاش کند، آبرویش برود! زیرا او در ابتدای دعوت سید احمد حسن، در زمان صدام، او را تصدیق کرده وبا او بیعت نمود که با جان ومال وفرزند، از او دفاع کند وحدود یک سال هم بر این عهدش باقی ماند. او پیام ها وبیانیه های بسیاری صادر کرد ودرملأعام اعلام نمود که سید احمد حسن، فرستاده امام مهدی است. حتی چند بار به خود من گفت: "سید احمد حسن، وصی است وهیچ کس غیر از خداوند متعال، حقیقت او را نمی شناسد وحاضرم بر آنچه می گویم قسم بخورم". این واقعیتی است که برای تمام حوزه علمیه نجف واضح وآشکار بوده وهر کس که دوست دارد می تواند از اهالی نجف وعماره وبصره وناصریه وبغداد سؤال کند؛ همگی از این جریان باخبرند وگواهی می دهند که شیخ حیدر مشتت، بیش از یک سال پیرو سید احمد حسن بوده وبا تمام نیرو برای او تبلیغ میکرده است.
اما پس از آن، مرتد شد وبه دروغ ادعا کرد که یمانی خود اوست. سید احمد او را نصیحت کرد که از این ادعای باطل دست بردارد؛ اما وقتی که شیخ حیدر بر این ادعا پافشاری کرد، سید احمد در بیانیه ای که در بسیاری از استان ها هم پخش شد، او را فاسق ودروغ گو خواند.
سید احمد حسن از او خواست که به حضرت عباس (علیه السلام) قسم بخورد وبه حیدر گفت اگر چنین قسمی بخورد، دیر یا زود تنبیه خواهد شد. شیخ حیدر قسم خورد که او یمانی است وقبل از اینکه از صحن مقدس [حضرت عباس (علیه السلام)] خارج شود، پلیس او را دستگیر کرد وبرای تحقیق با خود برد! من خودم آن لحظه شاهد بودم ومیدیدم که چگونه اختیار خودش را از دست داده وترسیده بود. آنان چندین بار از شیخ حیدر پرسیدند که چرا به حضرت عباس (علیه السلام) قسم خورده، اما او جوابی نمی داد ومی گفت "من یمانی نیستم!"؛ سپس اعصابش به هم ریخت ودوستان مرتدش را صدا می زد ومی گفت: "شیخ احمد را بگیرید! او ادعا می کند که فرزند امام مهدی است". البته او این حرف ها را می زد چون میدانست که این اولین مجازاتی است که از جانب خداوند به خاطر قسم دروغش بر او نازل شده ومی خواست سید احمد حسن نیز دستگیر شود تا باهم مساوی شوند وکسی نتواند از این ماجرا به عنوان دست آویزی علیه او استفاده کند؛ اما هیچ کس نتوانست آزاری به سید احمد حسن برساند؛ باوجوداینکه او نیز درملأعام قسم خورده بود که شیخ حیدر دروغ گوست! وپس از آن، دو رکعت نماز برای حضرت عباس خوانده ودر سلامتی کامل بازگشت. درحالی که شیخ حیدر هنوز بازداشت بود وهنگامی که او را آزاد کردند، خوار وذلیل شد؛ چون پیش از خروج از حرم دستگیرشده بود واین تنبیهی بود تا از گمراهی اش دست بردارد. چنانکه خداوند می فرماید: ﴿وَلَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون﴾(۷)؛ پیش از عذاب بزرگ، عذابی کوچک تر به آنان میچشانیم، شاید بازگردند.
در اینجا برایتان نقل میکنم که شیخ حیدر پس از آن ماجرا، به چه خواری وذلتی افتاد؛ به گونه ای که اگر هزار بار مرده یا مسخ شده بود، بهتر از این بیآبرویی بود که تا روز قیامت همراه اوست:
شیخ حیدر از آنجا بازگشت. بین کوفه وسهله، مکانی از نی وچوب برایش ساختند. او اعلام کرد که من "حیدر الیمانی" هستم وبرخی از امور حلال را بر یاران خودش حرام کرد، ازجمله: خوردن گوجه، گوشت، نوشیدن چای وکشیدن سیگار! او با این کار از اسلام خارج شده است؛ چون چیزی را حرام دانسته که خداوند آن را حلال کرده است. این ها مسائلی است که بیشتر اهالی نجف وعماره وناصریه از آن باخبر هستند هر کس که شک دارد می تواند از آنان سؤال کند.
او به یارانش دستور داد که عمامه های قرمز بر سر کنند ونیز خود را در زمین های کثیف بغلتانند! شنیده شده است که آنان در آب های نجس خود را می غلتاندند!
حیدر واصحابش آماده می شدند که روز جمعه با خمپاره به مسجد کوفه حمله کنند؛ درحالی که می دانستند مسجد کوفه پُر از نمازگزاران بیگناه است!
ما شاهدانی داریم که این را با چشم خود دیدهاند وحاضرند بر آن قسم بخورند؛ چون خود در آن زمان از یاران حیدر مشتت بودهاند وبعد از آنکه دروغ گو بودن حیدر برایشان اثبات شده، او را ترک کرده واکنون از یاران سید احمد حسن هستند.
در همان زمان بود که خبرهایی به پلیس عراق ونیروهای آمریکایی رسید مبنی بر اینکه در این مکان، مقدار زیادی اسلحه وافراد تروریست وجود دارند. سپس جنگنده های آمریکایی به حیدر ویارانش حمله کرده ومکان آنان را به آتش کشیدند. آنان نیز پا به فرار گذاشته ونزد مردم، بی آبرو شدند؛ تا جایی که مردم، آنان را لعن می کردند! خداوند شر آنان را از سر مردم کم کرد.
در حدیثی قدسی آمده است: "ستمگر شمشیر من است، هم به وسیله او انتقام میگیرم وهم از خودش انتقام می کشم."
پس از آنکه آبروی شیخ حیدر رفت وآرزویش برای جمع کردن مردم نیز به بادرفت، به یارانش دستور داد که به ایران هجرت کنند وبه آنان گفت به محض اینکه وارد ایران شوند، مقتدی صدر وتمام اهالی عراق کشته خواهند شد وشما در ایران گروهی تشکیل میدهید وعراق را فتح خواهید کرد!
اما تمام این پیشگویی ها دروغ از آب درآمد ودقیقا برعکس آن اتفاق افتاد؛ چون به محض ورود به ایران، نیروهای امنیتی ایران آنان را دستگیر کرده وآنان را به همراه خود شیخ حیدر زندانی کردند وآن گونه که برای ما نقل شده، ن وکودکانشان، در ایران از زباله دان ها تغذیه می کردند!
آنان چند ماهی را در زندان های ایران بودند تا اینکه در دادگاه ایران اعتراف کردند ما گروهی باطل هستیم وشیخ حیدر، یمانی نبوده ودروغ گوست وازاین پس چنین کاری را تکرار نمی کنیم واز شیخ حیدر نیز بیزاریم
حتی خود شیخ حیدر نیز در دادگاه اعتراف کرد که اشتباه کرده ودعوتش دعوت به باطل بوده است. او با وثیقه ای ۳۰ میلیون دلاری که یکی از ساکنین ایران آن را ضمانت کرد، آزاد شد. شیخ حیدر همچنین برای آن کسی که وثیقه اش را ضمانت کرده بود، به حضرت معصومه (علیها السلام) قسم خورد که دعوتش باطل بوده وپس از رسیدن به عراق، مبلغ وثیقه را برایش خواهد فرستاد.
از منابع معتبری به ما خبر رسیده که دادگاه ایرانی از آن کفیل خواسته که یا شیخ حیدر را به دادگاه بیاورد ویا ۳۰ میلیون دلار را پرداخت کند؛ اما شیخ حیدر تاکنون نه در دادگاه حاضر شده ونه مبلغ وثیقه را برای آن مرد بیچاره فرستاده است!
این مسئله، در ایران وعماره ونیز نزد کسانی که از حال شیخ حیدر باخبرند، مسئله مشهوری است وهر کسی می تواند درباره این مسئله تحقیق کند.
البته تمام این ها مجازات آن قسم دروغی است که به حضرت عباس (علیه السلام) خورد وگفت یمانی است؛ اما درواقع او یمانی شیطان است!
شیخ حیدر ویارانش پس از آنکه به عراق بازگشتند، از شدت بی آبرویی نتوانستند ماجرای خود را برای مردم آشکار کنند؛ زیرا تمام مردم می دانستند که اینان دروغ گو ودجال هستند. به همین دلیل، راه جدیدی در پیش گرفته ونشریه ای به نام القائم به راه انداخته وغیرمستقیم برای شیخ حیدر تبلیغ می کردند.
شیخ حیدر از خجالت، نام پیشین خود را کنار گذاشت وخود را "أبو عبد الله الحسین القحطانی" نام نهاد ودر این نشریه به تفسیر قرآن پرداخت؛ تفسیر باطلی که عزادار را به خنده می آورد!
من به شیخ حیدر چنین میگویم: همین که به خاطر اشتباهات وبی آبرویی هایت هرچند وقت یک بار نام خود را عوض می کنی تا مردم، گذشته سیاه وزشتت را نفهمند، برای تو بزرگ ترین ننگ است. نام اصلی تو "حیدر المشتت المنشداوی" است؛ سپس آن را به "حیدر الیمانی" تغییر دادی وبعد از آن دوباره خود را " أبو عبد الله الحسین القحطانی" نام نهادی! خدا می داند که دفعه بعد چه نامی برای خودخواهی گذاشت
ای شیخ حیدر! اگر هزار بار بمیری یا هزار بار مسخ شوی، برایت بهتر از این ننگ وبی آبرویی است.
کشته شدن حیدر مشتت
زمانی که او با اتهامات وبیانیه ها، مشغول درگیری با احمد دجال بود، در عماره ست داشت ودر آنجا دفتری برای خود ونشریه اش تأسیس کرده بود. شریکش احمد دجال نیز در تنومه (نزدیک بصره) ساکن بود. احمد دجال به طور مستقیم با یارانش دیدار نمیکرد؛ بلکه در اتاق استقبال، یک بلندگو گذاشته بود وخودش در اتاق دیگری با آنان صحبت میکرد وبرای آنان درس های عجیبی از تفسیر قرآن ارائه می داد!
بعدها شنیدیم که یک گروه مسلح ناشناس، چند بار به دفتر شیخ حیدر حمله کرده اند وعاقبت، شیخ حیدر در میانه سفر به بغداد، در منطقه زبونه، با گلوله کشته شد. یارانش، احمد دجال، شریک پیشین حیدر را قاتل ومسئول خون او میدانند.

بسم الله الرحمن الرحیم
دجال، معروف به احمد حسن

نام او احمد بن اسماعیل بن حاج صالح بن حسین بن سلمان از قبیلهی أبو سُوَیلِم (یکی از قبایل صیامر) است.
صیامر یک اتحاد قبیله ای قدیمی است که حدود چهل قبیله را در برمی گیرد وهمه را باهم "عشایر صیامر" می نامند. ریاست این اتحاد در زمان شیخ حمود الجابر، به عهده قبیلهی الإماره بود؛ سپس فرند او شیخ حمید الحمود الجابر وسپس نوه اش شیخ جریح حمید، ریاست را بر عهده گرفت. هرکدام از این قبایل نیز رئیس مخصوص خود را دارند.
قبیله أبو سویلم از دوازده خاندان تشکیل شده است. عده ای از مردم قبیله، نام خانوادگی شان را از نام اتحاد گرفته اند، مانند مرحوم شیخ مجید الصَیمَری که از قبیله أبو سویلم واز خاندان آل أبو مَنجَل است. عده ای دیگر نیز که ساکن بصره بودند، نام خانوادگی شان را از قبیله خود گرفته اند واز آنجاکه اساس اتحاد قبیله ای بر قبیله بر بنی سلیم بوده وبنی سلیم نیز نزدیکترین ارتباط فامیلی را با آل مظفر وآل بوشاوی دارد، به همین خاطر [دو قبیله آل مظفر وآل بوشاوی]، شهرت سَلَمی را برای خود برگزیدند. شیخ عباس مظفر معتقد است که سویلم وشاوی ومظفر برادرانی بودند از یک پدر. خداوند بهتر می داند.
اما این شخصِ مدعی، از قبیله أبو سویلم وخاندان هنبوش است. پدرش اسماعیل پسر حاج صالح، به همراه برادر خود کاظم پسر حاج صالح، به شهر بصره آمدند ودر تنومه در ناحیه شط العرب ساکن شدند. سپس در حمام سبتی(۱) در منطقه عِشار نزد حاج هاشم الشلال، دلاکی را آموخته وبدان مشغول شدند. کاظم که برادر بزرگ تر بود به همراه برادران وپسرانش، خادم حسینیه عشار هم بودند. زمانی که شیخ باقر مَقدِسی در آن حسینیه سخنرانی وعزاداری می کرد، کاظم به وی نیز خدمت می نمود؛ اما عاقبت فریفته شد ونزد یک زن یهودی که مالک یک حمام در محله سیف در بصره قدیم بود، مشغول بکار شد وسرانجام با او ازدواج کرد.
پدرش اسماعیل، به شهر زبیر رفت وآنجا ساکن شد ودر حمام مَربَد به همان حرفه دلاکی مشغول شد.
اسماعیل چند فرزند داشت:
۱ - داخل: که قبلا سرهنگ ارتش بود والآن مدتی است بازنشسته شده وفعلا در دانشگاه بصره مشغول کار است.
۲ - طالب: دارای تابعیت سوئدی است والآن استاد دانشگاه بصره است.
۳ - احمد (دجال بصره): او در رشته مهندسی شهری [عمران] تحصیل کرد. بعد از آن به مدت دو سال در نجف بود، سپس عراق را ترک کرد وبه مراکش رفت، دوباره به عراق بازگشت ونام احمد الیمانی را برای خود برگزید.
پس این خانواده، عضو قبیله معروفی در استان بصره هستند، ولی خاندانشان از پایین ترین خاندان های قبیله است.
مادرشان دو ماه پیش از دنیا رفت وخودش در مجلس مادرش حضور نیافت، اما دار ودسته اش وبسیاری از دجالان حتی از دیگر مناطق (بنا بر آنچه شنیده ام، چون در آن مجلس نبودم) در مجلس حاضر شدند.
اما دیگر عموهایش چنین نیستند ودر اخلاق اسلامی ممتازند. یکی از آنان حاج محسن صالح حسین است که هم اکنون در منطقه هُوَیر ساکن است واکنون به آن منطقه، "ناحیه عزالدین سُلیم" می گویند که به مرحوم عبد اهرة عثامان منسوب است. عموی دیگرش محمد حاج صالح است که در همان منطقه ساکن است.
تمام خانواده وعموها وقبیله اش از این دجال وادعاهایش بیزاری می جویند.
قبیله آنان کامل شناخته شده است ودر بین آنان خانواده های تاجری در استان بصره وجود دارند که به آل السلمی معروف هستند واز راه تجارت، اشتغالی را برای قبیله ایجاد کرده اند.

آرزومند موفقیت وعمر طولانی برای شما
حاج داخل عبد اهراء السلمی(۲)

شایان ذکر است همان گونه که خود احمد دجال هم معترف است، او فقط چند ماه در نجف بوده ونه بیشتر. مسافرتش به مراکش نیز برای سرپوش گذاشتن بر سفرش به اسرائیل است. در پس پرده همکاری او با موساد وخدمتش به آنان نیز، عمو وهمسر یهودی اش قرار دارند؛ همان گونه که در پس پرده همکاری او با تروریست ها ووهابیت، رد پای حارث الضاری دیده می شود.
خداوند، ما وهمه مسلمانان را از امثال این گمراهان گمراه کننده ودروغ گویان بر خدا وپیامبر واهل بیت (علیهم السلام)، در امان بدارد.

مقدمه چاپ اول

سپاس خداوند متعال را سزد وسلام وصلوات بر پیامبر وآل پاک ایشان، به ویژه امام مهدی (علیه السلام) که برای برپا کردن دولت عدل الهی در زمین، ذخیره شده است.
ادعای مهدویت از همان صدر اسلام شروع شد، زمانی که عده ای می خواستند احادیث پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را در این زمینه مصادره کرده وبرای معاویه ادعای مهدویت کنند!
حدیثی نیز برای او جعل کردند با این مضمون که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) دعا کرده اند که معاویه، مهدی باشد؛ درحالی که خود علمای اهل سنت، این حدیث را تضعیف کرده اند(۳). پس از معاویه برای موسی بن طلحه چنین ادعایی شد(۴).
اما در روزگار ما ادعای مهدویت بسیار زیاد شده ودر این میان چند جنبش وادعا سهم عراق بوده است، ازجمله دو حرکت مسلحانه:
اول: جنبش "جُند السماء" به رهبری ضیاء القرعاوی؛ همو که در کوفه از پادگانی که افرادش را جمع کرده بود قیام کرد وهدفش این بود که بر نجف مسلط شود وعلما ومراجع را به قتل رسانده ومانند روش القاعده، نجف را به عنوان پایتخت امارت اسلامی معرفی کند! اما حکومت عراق با وی درگیر شد واو وجماعتش، همگی به هلاکت رسیدند.
دوم: جنبش "احمد حسن" که خیال می کرد آن یمانی موعود، خود اوست! سپس ادعای سفارت امام زمان (علیه السلام) کرد وپس از آن مدعی شد که فرزند امام (علیه السلام) است. او در کوفه علیه حکومت عراق قیام کرد وحدود پنجاه نفر از مردم ونیروهای نظامی را شهید کرد. از نیروهای خودش نیز حدود پنجاه نفر کشته شده وعده ای نیز دستگیر شدند؛ خودش نیز به امارات گریخت اما تلاش هایش را برای دعوت مردم به سوی خود، در داخل وخارج عراق ادامه داد. او برای دعوت مردم به سوی خود وبرای ایجاد یک گروه مسلح - در آرزوی اینکه روزی بازگشته وبر بصره چیره شود وآن را پایتخت امارت اسلامی اعلام کند وسپس آن را به تمام عراق توسعه دهد - پول بسیاری خرج می کند!
دشمنان شیعه در عراق با دو روش اصلی مشغول مبارزه با شیعه هستند: اول با ترور وقتل ودوم با سست نمودن وباطل کردن بنیادهای عقایدی آنان، خصوصا در زمینه زیارت امام حسین (علیه السلام)، مرجعیت وامام زمان (علیه السلام)، به گونه ای که جنبش های متعددی برای ادعای مهدویت ایجاد کرده اند وهدفشان از این کار ایجاد شک در بین مسلمانان در اصل عقیده به امام مهدی (علیه السلام) است. البته علمای شیعه به مواجهه با این شخص گمراه ورد شبهات او پرداختند. من هفت سال پیش کتاب فعالیت های عراق را نوشتم. واین کتاب درواقع تکمیل آن کتاب است.
امیدوارم که خداوند متعال نام مرا در زمره کسانی که از دینش دفاع کرده وبه رد ادعاهای باطل این دروغ گویان مدعی مقامات اهل بیت (علیهم السلام) پرداخته، بنویسد وامیدوارم که خداوند شر آنان وشر کسانی را که در پس پرده این ادعا قرار دارند، از سر مؤمنین کم کند وما را بر ولایت پیامبر وخاندان پاکش وامام زمان (علیه السلام) ثابت قدم بدارد.

علی کورانی عاملی
قم مشرفه - هفتم شعبان ۱۴۳۳

فصل اول: جنبش دجال ها در عراق

جنبش همزمان هفت دجال
دروغ گویان از روزگاران قدیم، مقامات پیامبران وجانشینانشان وحتی مقام خداوندی را نیز برای خود ادعا کرده اند! مانند این سخن فرعون:
﴿وَقالَ فِرْعَوْنُ یا أَیهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیری﴾؛ فرعون گفت: ای اشراف وسران مملکت! من برای شما هیچ معبودی جز خود نمی شناسم(۵).
در روزگار ما از اعتقاد مردم به حتمی بودن ظهور امام زمان (علیه السلام)، سوءاستفاده شده، برخی ادعا نمودند که خود، امام زمان (علیه السلام) هستند! عده ای دیگر ادعا کردهاند که سفیر آن حضرت، فرزند آن حضرت، فرزند امام علی (علیه السلام) و. هستند! وگروهی نیز مهدویت را برای اشخاص دیگر ادعا کرده اند!
البته جنبش دجال ها در همه مناطق اسلامی وجود دارد اما در این میان، سهم عراق از همه بیشتر است؛ زیرا همه مسلمین قبول دارند که عراق پایتخت ومرکز حکومت امام زمان (علیه السلام) خواهد بود ونیز به خاطر اینکه مردم آن دیار، به مهدویت اعتقاد داشته ودوستدار امام زمان (علیه السلام) هستند؛ از این رو دجال ها امیدوارند که بتوانند در میان این مردم، افرادی را در دام فریب های خود انداخته وصید کنند.
آغاز این حرکت های دجالی، پیش از هلاکت صدام ملعون بود، اما پس از سرنگونی صدام این امر شتاب گرفت؛ چراکه دیگر دولتی بر عراق حاکم نبود وفرصت بهتری برای این کار پدید آمده بود.
البته عامل اصلی رشد حرکت های دجالی، این است که برخی از دولت های دشمن عراق، جریان هایی را پایه ریزی کرده وبا پول وسلاح آن ها را تقویت کردند تا در جهت اهداف خرابکارانه آن ها گام بردارند.
در اینجا لیستی مختصر از این جنبش های دجالی در عراق را برمی شماریم:
۱. جنبش سلوکیه: این جنبش در ابتدای دهه ۹۰ میلادی پا گرفت، پس از آنکه شهید سید محمد صدر (رحمه الله)، درس عرفان وسلوک وعلم باطن را (در برابر علم ظاهر وشریعت) در حوزه به راه انداخت. ریاست این جنبش به عهده برخی از یاران ایشان بود که گفته می شود: شیخ حازم السعدی، عاید الصدری وعمار الصدری ازجمله آنان بوده اند. البته خود شهید صدر با این جریان مخالفت کرد ودر برابر آنان ایستاد.
۲. جنبش المنتظرون: اینان هم گروهی دیگر از شاگردان شهید سید محمد صدر بودند که در زمان حیات خود ایشان پدیدار شدند.
۳. جنبش جند المولی: منظور اینان از مولی، مرجعشان سید محمد صدر بود ومعتقد بودند که امام زمان (علیه السلام) در ایشان تجلی کرده اند. گفته می شود که ریاست آنان به عهده منتظر الخفاجی وفَرقَد القزوینی بوده والبته خود سید صدر در برابر آن ها ایستادگی ومخالفت کرد.
۴. جنبش شیخ حیدر مُشَتَّت المُنشِداوی: او نیز از پیروان شهید صدر بود وحرکتش در زمان زندگانی ایشان آغاز شد، اما او محافظه کار بود ودعوتش را فقط برای عده خاصی ابراز می کرد. شیخ حیدر ابتدا ادعا کرد که همان قحطانی موعود است وسپس مدعی شد که یمانی است.
۵. جنبش فاضل عبد الحسین المرسومی: که ادعا میکرد که امام ربانی است.
۶. جنبش مختار: به ریاست حبیب الله أبو علی مختار. گفته می شود که او اهل بغداد واز ساکنان منطقه طالبیه است. پدرش کمونیست بود وکارش سِحر ورمالی بوده است.
۷. جنبش جند السماء: به رهبری ضیاء عبد اهرة القرعاوی(۶).
۸. جنبش احمد اسماعیل سُویلمی: او ادعا کرد که یمانی خود اوست نه دوستش شیخ حیدر! سپس ادعا کرد که سفیر وفرستاده امام زمان (علیه السلام) به سوی مردم است وپس از آن ادعا کرد که پسر ووصی امام زمان (علیه السلام) است.
۹. جنبش اصحاب القضیة: که دو گروه هستند:
گروه اول: جنبش روح الله که ادعا می کردند امام خمینی (رحمه الله) همان مهدی موعود (علیه السلام) هستند! ایشان نمرده اند، بلکه غایب شده وبعدا ظهور خواهند کرد!
گروه دوم: جنبش النبأ العظیم که ادعا می کردند سید مقتدی صدر، امام زمان (علیه السلام) است! این گروه به صورت مختصر ابتدا در العماره سپس در بغداد والرصافة انتشار یافت.
البته همه این جنبش ها وتحرکات، نابود شدند وامروز (شعبان ۱۴۳۳) فقط دو جنبش باقی مانده، یکی جنبش احمد اسماعیل (دجال بصره) ودیگری جنبش المرسومی.
مهم ترین این جنبش ها دو جنبش بود:
یک: جنبش جند السماء به رهبری قرعاوی
این جنبش به صورت مسلحانه آغاز شد ومدتی طولانی با حکومت عراق درگیر شد ودرنهایت حدود ۳۰۰ نفر از اعضای آن ازجمله رهبرشان (قرعاوی) کشته وحدود ۶۰۰ نفر دیگر هم دستگیر شدند.
ضیاء عبد اهرة القرعاوی (الکرعاوی) از قبیله آل أکرع در استان دیوانیه است. او فردی سرخ روی، مو بور، سخنور وباشخصیت بود. کارهایش را برادر بزرگ ترش مدیریت می کرد. او ازدواج کرده ودارای فرزند بود وزمانی که کشته شد ۳۸ ساله بود. قرعاوی ساکن منطقه زرقاء (۱۸ کیلومتری کوفه) بود وخودش وخانواده اش پیش از آغاز جنبش، اصلا شناخته شده نبودند.
او خودش را قاضی السماء (قاضی آسمان) نامید وکتابی نیز با همین نام تألیف کرد که در آن چنین نوشته: من مهدی واز ذریه فاطمه (علیها السلام) هستم.
او درباره خود چنین میپنداشت که از یک نطفه ی مخصوص حضرت زهرا (علیها السلام) وامیر المؤمنین (علیه السلام) است که در دست فرشتگان باقی مانده تا اینکه در رحم مادرش قرار داده شده!
خبرنگار رومه الشرق الأوسط (در تاریخ جمعه ۱۴ محرم ۱۴۲۸؛ ۲ فوریه ۲۰۰۷، شماره ۱۰۲۹۳) درباره او چنین نوشته است: مجلس عراق اعلام کرد رهبر گروه "جند السماء" که یکشنبه گذشته در یک عملیات نظامی مشترک عراق وآمریکا در اطراف نجف کشته شد، یک شهروند شیعه عراقی است که اهل سازوآواز بوده وآیت الله سیستانی توصیه کردند که خودش ویارانش که در این درگیری ها کشته شدند، همگی دفن شوند.
خالد العطیه نایب رئیس مجلس عراق در بیانیه ای گفت: رهبر گروه جند السماء، اهل حلّه بود. او جوانی آرام بود که به دوراز مشکلات بزرگ شده بود. اهل سازوآواز بوده وبه خوبی عود می نواخت. وی فارغ التحصیل آکادمی هنرهای زیبای بغداد بود وپس از فارغ التحصیلی، گروهی را تشکیل داد که ادعا داشتند زمینه ساز ظهور امام زمان هستند.
دکتر علی عبد الله، رئیس سابق آکادمی هنرهای زیبا گفته: قرعاوی یکی از دانشجوهای من در پایان دهه ۹۰ [میلادی] در کلاس موسیقی بود. تا آنجا که من او را می شناسم، او دانشجویی آرام وخوش فکر بود وهیچ علاقه ای به دین یا افراط گرایی دینی ومذهبی نداشت؛ بلکه کاملا برعکس، یک انسان لطیف واحساسی بود. وبه گفته یکی از همکلاسی هایش: هدفش این بود که به طور همزمان هم نوازنده وهم خواننده باشد وبه خوبی عود می نواخت.
یکی دیگر از همکلاسی هایش که هم اکنون ساکن شهر لاهه هلند است، دیروز در یک تماس تلفنی به الشرق الاوسط گفت: آنچه الآن از خبرها درباره قرعاوی می شنوم برایم باورنکردنی است ونمی توانم قبول کنم که او رهبر یک گروه دینی یا مذهبی شده باشد وممکن است اشتباه در موضوع ویا اسم پیش آمده باشد. تمام آنچه من از قرعاوی می دانم، دوری او از دین ومذهب بود. ما باهم در دانشگاه می نشستیم، او عود می نواخت ومیگفت: به زودی نوازنده مشهوری خواهم شد.
سخنگوی وزارت دفاع اعلام کرد: سه شنبه گذشته مرحله آخر عملیات علیه جند السماء بود که طی آن ۲۶۳ نفر کشته و۵۰۲ نفر هم دستگیر شدند که ۲۱۰ نفر از دستگیرشدگان مجروح هستند.
دباغ در ادامه گفت: جند السماء، یک گروه عقایدی مسلح بودند که قصد حمله به حرم امیر المؤمنین (علیه السلام) در نجف را داشتند. تحقیق درباره ارتباطات داخلی وخارجی این گروه همچنان ادامه دارد، اما روشن است که توان این گروه منحصر به خودشان نبوده ودخالت های دینی واهداف تروریستی پشت این قضیه وجود داشته وآنان را مسلح کرده است.
دباغ تأکید کرد: آن ها در ۵۰ تا ۶۰ خانه، در ۱۰ منطقه وبا پوشش نظامی وخندق در اطراف خانه ها، ساکن بودند ودستگاه های ارتباطی وموتورسیکلت برای مراقبت از راهها در اختیار داشتند. آنان همچنین بیش از هشتاد ماشین وبرخی ادوات نظامی سبک وسنگین دیگر در نیز اختیار داشتند. همچنین، یک میدان تمرین نظامی، کارت های مخصوص برای ورود به منطقه نظامی، چند تانکر، یک چاپخانه کوچک وژنراتور برق در آن منطقه وجود داشت وتوانستیم دفتری را پیدا کنیم که نام تمام افراد گروه در آن ثبت شده است. تحقیق برای کشف ریشه ها وشاخه های این مجموعه هنوز ادامه دارد.
رومه عراقی دنیا الوطن نیز دراین باره چنین نوشت:
سرهنگ عبد الکریم خَلَف، مدیر مرکز فرماندهی ملی در وزارت کشور عراق گفت: نتیجه تحقیقات درباره گروه جند السماء که در ابتدای سال جاری ودر خلال مراسم های عاشورا در استان بابل جنوب بغداد رخ داد وطی آن حدود ۳۰۰ نفر کشته و۶۰۰ نفر دستگیر شدند، تکمیل شده وروشن شد که نام واقعی این گروه جند السماء نیست بلکه جیش الرُّعب [سپاه وحشت] است.
خلف همچنین گفت: رهبر این گروه که ضیاء عبد اهرة القرعاوی نام داشت ودر درگیری های منطقه زرقاء بین استان های نجف وبابل کشته شد، ارتباط بسیار خوبی با رژیم سابق داشت وتا سال ۲۰۰۳ زندانی بود وهمکاری او با استخباراتِ صدام، در همان زمان زندانی بودنش شکل گرفته است.
خلف در اجلاس خبری ظهر امروز در منطقه الخضراء بغداد، اشاره کرد: مزرعه ای که قرعاوی، اعضایش را آنجا پنهان کرده وآموزش می داد، مانند یک لانه بود وبا خاک ریزهایی در اطراف، پوشانده شده بود. این مزرعه از آنِ پدرش بود که او آن را به عنوان یک پادگان وقرارگاه نظامی برای خود ونیروهایش که بیش از هزار نفر بودند، در آورده بود.
نیروهای این گروه یک لباس یکدست وهماهنگ داشتند، همگی دارای یک چفیه عربی از آن نوعی که مردم در مناطق میانی فرات می پوشند، کفش ودشداشه سیاه ویک نوار فشنگ سیاه بودند.
آنان تعداد زیادی ماشین در اختیار داشتند که حدود هفتاد دستگاه از آن ها صفر وکار نکرده بود. بر روی برخی از ماشین ها نیز مسلسل های ثابت برای جنگ وجود داشت.
در این مزرعه یک درمانگاه وسالن های ورزش وآرایشگاه وجود داشت. همچنین دو تالار ویژه که فقط مخصوص قرعاوی بود.
به خاطر آموزش هایی که او به نیروهایش میداد، لازم بود که آنان به مردم نزدیک نشوند تا مبادا مردم آنان را شناخته یا به آنان شک کنند.
خلف همچنین ادامه داد: رهبر این گروه ودستیارانش، نقشه قتل مراجع در نجف را می کشیدند، به این صورت که ادعا کنند که روز ظهور فرارسیده وقرعاوی همان امام منتظَر است.
خلف تأکید کرد که برخی از دولت های همسایه در این جریان دست دارند اما نامی از دولت ها نبرد وادامه داد: گروه هایی که در قالب دسته های عزاداری وارد مزرعه می شدند، باعث شک نیروهای امنیتی به این منطقه شدند وکارشناسان در این زمینه تحقیقات عمیق ومفصلی را با استفاده از اطلاعات دستگیرشدگان آغاز کرده اند والبته دستگاه های امنیتی، اطلاعات بسیاری در این زمینه دارند.
او در ادامه فیلمی از اعترافات برخی از دستگیرشدگان را نمایش داد که در آن ریاض عبد اهرة القرعاوی، برادر ضیاء القرعاوی فاش کرد که برادرش به مدت ۶۳ ماه در زندان صدام بوده تا اینکه در سال ۲۰۰۲ آزاد شد. پس از آن وارد کارهای تجاری شده وهدفش این بود که بیشترین سرمایه را جمع کند. برادرش ادامه داد: ضیاء از راه تجارت چوب با شخصی به نام علی آشنا شد که ارتباطی با أیاد علاوی، رهبر لیست وطنی ونخست وزیر سابق عراق، داشت. او در لبنان، دیداری بین ضیاء وعلاوی ترتیب داد ودر آنجا با شخص دیگری به نام احمد آشنا شد که با حارث الضاری مرتبط بود؛ او نیز دیداری بین ضیاء وحارث الضاری در عمان وامارات سامان داد. او سفرهای دیگری به سوریه، امارات، اردن ومصر داشت ودر این سفرها با أیاد علاوی وحارث الضاری ملاقات میکرد وارتباطاتی با گروه های مدعی مهدویت مانند گروه صَرخی برقرار کرد. او تأکید کرد که آخرین دیدار برادرش با حارث الضاری دو هفته قبل از جنگ اسرائیل وحزب الله بود.
در این فیلم همچنین افراد دیگری از گروه قرعاوی، اعتراف کردند که نقشه آنان اشغال نجف وقتل مراجع شیعه واعلام روز ظهور بوده وضیاء خود را برای این آماده می کرد که اعلام مهدویت کند. در این اعترافات پدیدار شد که برخی از فرماندهان نظامی رژیم سابق در میان گروه قرعاوی وجود داشته اند.
البته دستگیرشدگان درباره نوع ارتباط ضیاء با علاوی والضاری وارتباط این دو نفر با نقشه اشغال نجف وقتل مراجع وعلمای دین، چیزی نگفتند. فقط در همین حد که برادر ضیاء اعتراف کرد که حارث الضاری به برادرش گفته که از برپایی یک حکومت سکولار در عراق حمایت می کند وبا حکومت فدرالی مبارزه خواهد کرد. گروه جند السماء پس از درگیریای که در منطقه زرقاء در ماه کانون الثانی-ژانویه ۲۰۰۷ در روز نهم محرم رخ داد، شناخته شد. در این درگیری دهها نفر کشته وعده دیگری نیز دستگیر شدند که در بین آنان ن وکودکانی بودند که گفته می شود برای مشارکت در روز ظهور به آنان پیوسته بودند!
منابع آگاه اعلام کردند که ضیاء عبد اهرة القرعاوی، دانش آموخته وفارغ التحصیل رشته موسیقی در آکادمی هنرهای زیبا بوده وپیش ازاین به هیچ گونه علاقهی دینیای شناخته نشده بود.
تاکنون به جز مصادر رسمی عراقی، هیچ مصدر مستقل دیگری درباره عوامل تأسیس، اهداف وپشتوانه های مالی گروه جند السماء، اطلاعاتی بروز نداده است.
نوری مالکی، نخست وزیر عراق در ماه ایلول، سپتامبر گذشته، در مجلس عراق اعلام کرد که تحقیقات پیرامون درگیریهای خونین دو هفته پیش کربلا وحوادث ابتدای سال جاری زرقاء، پایان یافته ووعده داد که اعترافات متهمان این دو حادثه را به نمایندگان نشان خواهد داد.
مالکی گفت: حکم دادگاه درباره حادثه زرقاء چنین است: ۳۹۶ نفر در این حادثه مجرم شناخته شدند که ۱۰ نفر از آنان به اعدام،۸۱ نفر به حبس ابد و۳۵۰ مجرم دیگر نیز به حبس موقت محکوم شدند و۵۴ نفر دیگر هم بی گناهی شان ثابت شده وآزاد شدند. مالکی همچنین اشاره کرد: تحقیقات نشان می دهد که دست های داخلی وخارجی در این حوادث وجود داشته واعترافات این متهمین را به مردم عراق نشان خواهیم داد. مالکی نام ونشان این دسته ای داخلی وخارجی را فاش نکرد. نقشه های وهابیت وفرزندان یتیم شده صدام همین طور است؛ میلیون ها دلار هزینه کردند وسپس بازنده وخوار شدند!
شنیدم که حارث الضاری به نایف گفته است: دولت عراق، جنبش جندالسماء را نابود کرده ورهبر وعده ای از نیروهای آنان را نیز کشته است!
نایف هم به او پاسخ داده است: ای شیخ! نگران نباش، جنبش ها وسربازان بسیارند!
واین گونه بود که پرونده ضیاء القرعاوی بسته شد، مطربی که استخبارات دولت صدام او را انتخاب کرده واز او یک دجال ساختند، دجالی که خیال می کرد امام مهدی (علیه السلام) خود اوست، از علما انتقام خواهد گرفت وبر نجف وکربلا وتمام عراق مسلط خواهد شد وزمین را پر از عدل وداد خواهد کرد!
میلیون ها دلار هم برای او هزینه کردند که بخشی از آن را در راه هوس ها وشهواتش خرج کرد وبا بخشی دیگر از آن پول، عده ای نادان وگمراه وشیاطین ودجال هایی همچون خودش را دور خود جمع کرد، درحالی که برخی از آنان از وهابی های افراطیای بودند که هیچ ارتباطی با تشیع نداشتند.
ونتیجه جنبش آنان هم این شد که ضیاء قرعاوی، مهدی خیالی آنان، کشته شد وبه جهنم رفت وهیچ چیز را پر از عدل وداد نکرد!
آن چنان که از عکس او پس از هلاکتش پیداست، بدنش سالم، چاق واشرافی بود، گویا به زیبایی صورتش بسیار اهمیت میداد تا اینکه خداوند در همین دنیا وپیش از آخرت روی او را سیاه کرد! وبه همراه او صدها نفر از جوانانی کشته شدند که فقط برخی از آنان همچون خودش شیطان ودجال بودند، اما بسیاری از آنان افراد فقیر ونادانی بودند که ضیاء آنان را فریفته واستثمار کرده بود که حساب همگی آن ها بر خداوند است.جالب اینکه برخی از دستگیرشدگان می پرسیدند: امام مهدی کجاست؟ آیا وارد نجف شد؟ علما ومراجع را به قتل رساند؟ وهنگامی که به آنان گفته می شد که او کشته شده، می گفتند: نه! محال است او کشته شده باشد! وپس از آنکه یقین میکرد وی کشته شده است، می گفت: کشته شده؟! پس او امام مهدی نیست.



بسم الله الرحمن الرحیم

نماز شب ، فضیلت نماز شب
شاید کمتر کسی از فضیلت های نماز شب با خبر باشد زیرا نماز شب” از سلامت روحی تا سلامت جسمی انسان را ضمانت می نمایید.

اسرار پزشکی نماز شب

  نماز شب از نماز های مستحب در شریعت اسلام است که بسیار تأکید شده و برای آن پاداشهای بسیاری ذکر گردیده است. نماز شب نمازیست مستحبی که بر پیامبر اسلام واجب بود.نماز شب
نماز شب
 
نماز شب یازده رکعت است:
 
1. هشت رکعت به نیت نماز شب (چهار نماز دو رکعتی مانند نماز صبح)
2. دو رکعت به نیت نماز شفع (بهتر است در رکعت اول آن بعد از حمد، سوره ناس و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره فلق خواند شود)
3. یک رکعت نماز وتر، طریق نماز و شرح آن به این صورت است که:
بعد از حمد سه بار سوره توحید و یک بار سوره فلق و یک بار سوره ناس را می خوانیم (می توان یک سورهٔ تنها خواند)
بعد از خواندن سوره دست ها را برای قنوت به سوی آسمان بالا می بریم و حاجات خود را از خدا می خواهیم.
 
آنچه در قنوت مستحب است می گوییم:
 
• برای چهل مؤمن دعا کنید و بگویید:اللهمَّ اَغْفِر لِفُلانِ؛ پس به جای فلان، اسم آن مؤمن را بگویید، هم برای مومنینی که در دنیا هستند و هم مومنینی که از دنیا رفته اند.
دعا کردن برای مؤمنین می تواند به دو صورت ذکر شود:
همه مؤمنین را مد نظر قرار داده و چهل بار چنین بگویید:اَللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُومِنین وَ الْمُؤمِنات.
یا نام چهل شخص را ببرید.
 
نماز شب

فضایل نماز شب

 
• مستحب است هفتاد بار استغفار کنید و بگویید:
اَستَغفرُالله ربی و اَتوبُ اِلَیه. (از پروردگار خود طلب آمرزش و مغفرت می کنم و به سوی او بازگشت می نمایم)
• مستحب است هفت بار بگویید:
هذا مَقامُ الْعائِذِ بکَ منَ النّار (این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه می برد)
 
مستحب است سیصد مرتبه بگویید:
 
اَلْعَفو، و سپس بگویید:ربِّ اغْفِرلی و ارْحَمنی و تُبْ عَلَیَّ اِنَّکَ انتَ التَّوّابُ الْغَفورُ الرَّحیم.
• نماز شب را می توان بدون سوره یا قنوت و خوابیده، نشسته یا در حال حرکت خواند چون مستحبی است.
• اگر وقت تنگ باشد می توان فقط به شفع و وتر یا وتر تنها اکتفا نمود.
• چنانچه مقداری از نماز شب را خوانده باشد و اذان صبح (طلوع فجر) سر رسد می تواند بقیه نماز شب را هم به نیت اداء بخواند.
• خواندن دو رکعت نافله صبح از شفع و وتر افضل است.
• برای عمل به اعمال مستحبی دیگر در نماز شب به کتب مبسوطه رجوع فرمائید.
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام و نماز شب
آن زمان که امام در زندان صالح بن وصیف» زندانی بود، عده ای از بنی عباس پیش زندانبان آمدند و گفتند:
از جهت آب و غذا و استراحت، او را در تنگنا قرار بده!
صالح گفت:من با او چه کنم؟ دو نفر از بدترین و خطرناک ترین مأموران خود را بر آن امام گماشته ام:یکی به نام علی بن یارمِش» و دیگری به نام اقتاش»؛ اما آن دو نفر بر اثر معاشرت با حضرت دگرگون شده و اهل نماز و عبادت و روزه گشته و به مرحله ای عظیم رسیده اند. بعد زندانبان، آن دو نفر را فرا خواند و گفت:وای بر شما! در مورد این مرد چه رفتاری در پیش گرفته اید؟
گفتند:ما چه بگوییم در مورد کسی که روزها در حال روزه و تمام شب را به نماز و عبادت مشغول است و با کسی تکلّم نمی کند و به غیر از نماز و عبادت سخن نمی گوید؟
نماز خواندن حضرت به گونه ای بود که دشمن از آن تعریف می کرد. وقتی در زندانِ علی بن حزین بود، معتمد دائم خبر آن جناب را از او می پرسید.
زندانبان می گفت:او روزها روزه می گیرد و تمام شب را مشغول نماز و عبادت است.
• پیامبر اسلام:بر شما باد به شب زنده داری که آن شیوه شایستگان پیش از شماست و شب زنده داری مایه تقرب به خدا و بازداشتن از گناه است.
• علی ابن ابی طالب:شب زنده داری مایه سلامت بدن و خشنودی پروردگار و قرار گرفتن در معرض رحمت خدا و چنگ زدن به اخلاق پیامبران است.
• امام جعفر صادق:نماز شب چهره را سفید و نورانی می کند، نماز شب انسان را خوشبو می کند، نماز شب روزی می آورد.

درمان بیماریها

رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:بر شما باد به اقامه نماز شب، زیرا نماز شب سنتی است از پیامبرتان رسول خدا . نماز شب عادت و رسم صالحان و پاکان است که قبل از شما بودند و نماز شب موجب دفع بلا و بیماریها و دردها از بدن می شود.»

آرامش عضلانی و جلوگیری از کوفتگی بدن با نماز شب

دانش پزشکی، امروزه اثبات کرده که اگر شخصی در ساعت حدود 10 شب بخوابد و نیم ساعت قبل از اذان صبح بیدار شود (یعنی حدودا 7 ساعت خوابیدن) در ساعت حدود یک بامداد در بدن او برخی مواد شیمیایی شبیه مورفین» ترشح می شود و به عنوان گروهی اندروفین ها» و آنگفالین ها» نامگذاری شده اند واثر مستقیمی بر قسمتهای مختلف بدن، از جمله عضلات اسکلتی، دارند و در طول روز پس از آن، منجر به آرامش و راحتی عضلانی برای فرد می شوند.
ولی اگر هر چه خواب انسان بیشتر ادامه پیدا کند - یعنی حدود ساعت 10 صبح بیدار شود - احساس خستگی و کوفتگی عضلانی او بیشتر می شود؛ زیرا برخلاف حالت گذشته، اندروفین ها و آنگفالین ها» ترشح کافی پیدا نمی کنند. نماز پر فضیلت شب با اثر درخشان و بی نظیری که در ایجاد بهداشت خواب و تنظیم آن دارد، در این مورد نقش به سزایی دارد و انسان را به سوی آرامش عضلانی ناشی از ترشح این مواد شیمیایی درون زا سوق می دهد.

شادابی و افسردگی

شادابی و افسردگی انسان پیش از آنکه تحت کنترل و اراده او باشد، تحت فرمان تغییرات مواد شیمیایی در سلسله اعصاب مرکزی انسان است. به طور مثال:افزایش یک ماده شیمیایی به نام دوپامین» در بدن سبب می شود، انسان بدون آنکه خود بخواهد، دچار افسردگی شود و کاهش این ماده نیز سبب شاد شدن غیر ارادی انسان می شود.
از جمله مواد شیمیایی که سبب شادی انسان می شود کورتیزول» می باشد. مقدار این ماده در داخل بدن انسان در ساعات سحرگاهی به شدّت افزایش می یابد.
در صورت بیداری انسان در این ساعات، لذت و شعف سرمست کننده ای نصیب او می شود که در تمام طول روز، بر زندگی او تأثیر می گذارد.
 
افزایش کورتیزول» در ساعات سحر و ارتباطش با سرخوشی صبحگاهی - که از مسلّمات پزشکی - است در واقع توجیه قابل توجهی است برای همه مضامین عرفانی ای که پیرامون اسرار سحر و فواید نماز شب» گفته می شود.
و به این ترتیب واضح است،
نماز شب و شب زنده داری برای انسان شادی و شعف به ارمغان می آورد و افسردگی و دل مردگی را از روح و جان او می زداید.
 
نماز شب در بیماری هایی از جمله موارد زیر تاثیر شگرفی دارد:1. افسردگی روانی 2. اختلال دو قطبی 3.شیزوفرنی 4.اضطراب 5. باعث شفای بیماری فشار خون و عادل آن میگردد 6. مالیخولیا 7. بیماری های مجاری تنفسی 8. مغز استخوان و پوکی 9.افزایش دفاع و ایمنی بدن 10.تنظیم کننده غدد بدن 11. کاهش سکته قلبی 12.کم خونی 13.تقویت عضلات قلب 14.کاهش عوارض پیش از قاعدگی 15. جلوگیری از عقیم شدن16. روده ها و از جمله مشکلات روده بزرگ را از بین می برد 17.تنگی نفس را از بین می برد .از بین بردن توهم و خیال پردازی 19.از بین برنده بیماری قند 20.از بین برنده بیماری

درمان فشار خون با نماز شب

چهار درمان مهم غیر دارویی برای کنترل فشار خون مورد توجه است که عبارتند از:
1. کاهش دادن اضطراب و استرس ها؛
2. کاهش یا عدم مصرف الکل؛
3. کم کردن وزن؛
4. انجام ورزش های سبک به طور منظم در شبانه روز.
با توجه به نقش بسیار مهم نماز (بخصوص نماز شب) در ایمن کردن بدن در مقابل استرسها و مشکلات دیگر، و اامی که نماز به شخص نمازگزار مبنی بر عدم مصرف الکل می دهد، می توان نماز (بخصوص نماز شب) را قدم مؤثری در کنترل و پیشگیری فشار خون تلقی کرد.

درمان سرطان با نماز شب

ملاتونین در پیشگیری و درمان بعضی از سرطان ها، مخصوصا آنهایی که وابسته به این هورمون هستند (مثل سرطان  -سرطان پروستات) مؤثر و مفید است.
پس با خواندن نماز شب و شب زنده داری، علاوه بر بهره بردن از اجر معنوی، باعث افزایش هورمون ملاتونین و در نهایت باعث جلوگیری از سرطان شویم.

طول عمر و زیبایی چهره با نماز شب

همه سلولهای بدن در معرض هجوم فری رادیکالها» می باشند و یکی از اثرات ذرّات فری رادیکالها»، ابتلا به بیماری های مربوط به کهنسالی و پیری همچنین آایمر، پارکینسون و چین و چروک صورت و پیری زودرس می باشد.
از آنجا که ملاتونین از مؤثرترین عوامل پیش گیرنده و مقابله با فری رادیکالها» می باشد - چون ملاتونین نقش دفاعی دارد و مهم ترین عامل افزایش آن شب زنده داری و اقامه نماز شب است - می توانیم نماز شب را بهترین عامل زداینده بیماریها و مظاهر پیری، مانند چین و چروک صورت و غیره. بدانیم. طبق گفته پرفسور "راتید":اگر ملاتونین نبود، تمام سلولهای بدن در معرض مرگ بودند و انسان چند ساعت بیشتر زنده نمی ماند.
در این باره امام رضا علیه السلام می فرماید:
 
بر شما باد به نماز شب! هیچ بنده ای نیست که آخر شب بیدار شود و هشت رکعت نماز شب و دو
رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت آن 70 بار استغفار کند، مگر اینکه خداوند عمر او را طولانی می کند».
پیشوایان دینی ما که معارف و علم خود را از وحی الهی الهام گرفته اند، قرنها پیش به این حقیقت پی برده اند و به اقامه نماز شب توصیه نموده اند و آن را به عنوان بهترین عامل حفظ جوانی، طول عمر، شادی و نشاط معرفی کرده اند.

تقویت دستگاه ایمنی بدن با نماز شب

همان گونه که در صفحات قبل بیان کردیم نماز شب باعث ترشح هورمون ملاتونین می باشد.
کارایی ملاتونین دو برابر ویتامین E و 5 برابر گلوتاثیون و 500 برابر ماده صنعتی DMSOمی باشد. ملاتونین، اولین عنصر مکانیسم دفاعی بدن در برابر خطرها و بیماریهاست و در مقابل کلسترول (که سبب تنگی رگها می شود) و بسیار مضّر است، مقاومت کرده و با آن مبارزه می کند».
هورمون ملاتونین بر قدرت و توانایی مونوسیت های بالغ»، که یک نوع گلبول سفید بوده و در مکانیسم دفاعی بدن نقش مهمی دارد، می افزاید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
علیکم بصلاة اللیل فإنّها سنّة نبیکم و دأب الصالحین قبلکم و مطردة الداء عن اجسادکم»؛ بر شما باد به اقامه
نماز شب، که سنّت پیامبر شماست و شیوه صالحان پیش از شما و دور کننده درد و بیماری از جسمهایتان.

تقویت سلولهای مغز با نماز شب

همان طور که گفته شد، نماز شب میزان هورمون ملاتونین را در بدن بالا می برد، این هورمون از سلولهای مغزی محافظت می نمایند. این امر از این لحاظ حائز اهمیت است که سلولهای مغز در صورت نابودی بازسازی نخواهند شد. پس شب زنده داری»، علاوه بر حفظ سلولهای مغز از گزند آسیب، نیروی فکر و اندیشه را نیز تقویت و شکوفا می سازد.

تاثیر ملاتونین در پیشگیری و درمان سرطان های پروستات و سینه

افزایش هورمون ملاتونین در اثر بیداری برای نماز صبح موجب مقابله با اثرات فری رادیکال ها و جلوگیری از پیری زودرسآایمر و پارکینسون می شود.
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب باعث حفظ سلول های مغز و شکوفایی نیروی فکر و اندیشه و افزایش توان گلبول های سفید در مکانیسم دفاعی بدن و در برابر کلسترول و تنگی عروق می شود. افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح باعث حفاظت سلو ل های چشم شده و از کدر شدن عدسی یا کپسول جلوگیری می کند چنان که امام صادق (ع)فرمود:نماز شب دید انسان را زیاد می کند.
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح افزایش ترشح اندورفین ها و آنکفالین ها که عامل تنظیم خواب و ریلکسیشن بدن است را موجب می شود. گاز اوزن و تاثیرات شگرف درمانی آن از نظر علم پزشکی ثابت شده است که این گاز در زمان طلوع فجر تا طلوع خورشید از سطوح بالای آسمان به زمین می آید و اثرات مفید درمانی بر قلب و عروق، پوست، ریه و . دارد و این مهمترین خاصیت عبادت و بیداری در بین الطلوعین است.
 
اسرار نماز شب

حسن های نماز شب

تاثیرات هورمون ملاتونین در بیداری نماز شب و سحرگاه

بر طبق تحقیقات دکتر مدحت الشامی پزشک مصری، میزان ترشح ملاتونین در شب و سحر نیاز به هیچ دارویی ندارد به جز انجام عبادات و نیایش و دوری از گناهان که باعث آرامش روحی و روانی می شود و به تبع آن تاثیرات مثبت بر جسم و روان می گذارد. بیشترین حالت اورژانسی بیماری قلب پنج تا نه صبح است که با بیدار شدن در نماز صبح ترشح ملاتونین حداکثرشده و باعث جلوگیری از عوارض قلبی می شود.
وجود ملاتونین در چشم باعث محافظت از سلولهای چشم می باشد و از کدر شدن عدسی یا کپسول چشم - که دید را مختل می کند و موجب ابتلاء به بیماری آب مروارید» می شود - جلوگیری می کند. باز متذّکر می شویم که بالا بودن ملاتونین در بدن و چشم باعثش نماز شب (شب بیداری) می باشد.
همان گونه که امام صادق علیه السلام به این حقیقت اشاره کرده است:
صلاة اللیل. تجلو البصر»؛(43) نماز شب، دید انسان را نورانی می سازد.

خواب راحت با نماز شب

خواب انسان به هورمون ملاتونین» بستگی دارد. ملاتونین یکی از هورمون های بدن است که هورمون های دیگر را در بدن تنظیم می کند.
رشد و تنظیم سوخت و ساز بدن، تنظیم قند خون، واکنش در برابر ترس و. فعالیت هایی از بدن هستند که هورمون ها آنها راتنظیم می کنند.
جالب توجه آن است که هورمون ملاتونین در پاسخ به تاریکی و فقط شب ها ترشح می شود و مقدار و درصد آن، هنگام شب ده برابر روز می باشد و به طور میانگین از حدود ساعت 9 شب شروع به ترشح نموده و تا نیمه شب ادامه می یابد.
وظیفه دیگر هورمون ملاتونین، کاهش دمای بدن است و کاهش حرارت بدن هنگام شب، به انسان این فرصت را می دهد تا راحت تر به خواب برود. یعنی هر چه ترشح ملاتونین بیشتر باشد، انسان خواب راحت تری دارد.
لازم به ذکر است که ترشح هورمون ملاتونین - مانند هورمون های دیگر - با بالا رفتن سنّ افراد کاهش می یابد؛ یعنی در سن بالا انسان آرامش و خواب کمتری دارد.
و اما دلایلی که باعث ترشح بیشتر هورمون ملاتونین می شود:در مصر دکتر مدحت الشامی» می گوید:ترشح هورمون ملاتونین در بدن انسان نیاز به استفاده از هیچ گونه دارویی ندارد، بلکه استفاده از شیوه صحیح زندگی، خصوصا انجام عبادات و دوری از کردارهای زشت و عادات ناپسند، می تواند با فراهم سازی آرامش روحی و روانی، بر افزایش ترشح این هورمون تأثیر شگرفی داشته باشد».شکی نیست که بهترین مظهر عبادتْ نماز است و یکی از پرفضیلت ترین نمازها، نماز شب؛ بنابراین، چه عبادتی همچون نماز شب می تواند آرامش روحی و روانی برای انسان به ارمغان بیاورد؟در نتیجه، با توجه به ویژگیهای نماز شب و آرامش روحی حاصل از آن، می توان آن را بهترین عامل برای افزایش ترشح هورمون ملاتونین قلمداد نمود.

منبع:بیوته

بسم الله الرحمن الرحیم

حدیث درباره ی قرآن

قال رسول الله صلی الله علیه وآله :


اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ .


      هنگامی که فتنه ها، هم چون پاره های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست    


      که به قرآن تمسک جویید.                                          اصول کافی ج2ص459


 


قال امیرالمؤمنین علیه السلام :


وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ .


بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ وهدایت گری است که گمراه نمی سازد ؛ وسخن گویی است که دروغ نمی گوید .                    نهج البلاغه خطبه 176 


 


قال علی علیه السلام :


ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی .


هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی .               نهج البلاغه خطبه 176


 


 


قال علی علیه السلام :


مَنِ اتَّخَذَ قَولَ اللهَ دَلیلًا ، هُدِیَ اِلَی الَّتی هِیَ اَقوَم .


هر کس که سخن خدا را راهنمای خود بگیرد ، به استوارترین راه ها هدایت می شود .


                                                                         نهج البلاغه خطبه 147


 


قال الرّضا علیه السلام :


لا تَطلُبُوا الهُدی فی غَیرِالقُرآنِ فَتَضِلّوا.


هدایت را جز از قرآن مجویید که گمراه خواهید شد .


                                                                         امالی صدوق /438


 


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله:


یاعَلی ! سَیِّدُ الکَلامِ القُرآنُ .                               


     ای علی ! برترین سخن، قرآن است .


                                                                          تفسیرابی الفتوح 2/319


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَلقُرآنُ غِنًی لاغِنی دونَهُ وَ لا فَقرَ بَعدَهُ .


قرآن، توانمندی است که هیچ توانی جایگزین آن نمی شود وپس از آن هیچ فقری باقی نمی ماند.                                                                              تفسیرابی الفتوح 1/10


 


قال رسول الله صلی الله علیه وآله :


فَضلُ القُرآنِ عَلی سائِرِالکَلامِ  کَفَضلِ اللهِ عَلی خَلقِهِ


برتری قرآن بر سایر سخنان، همانند برتری خداوند است بر بندگانش .


                                                                              جامع الاخبار / 47


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَصدَقُ القَولِ وَ اَبلَغُ المَوعِظَةِ وَ اَحسَنُ القَصَصِ، کِتابُ اللهِ .


راست ترین گفتار و رساترین پندها و نیکوترین قصه ها کتاب خداست .


                                                                               امالی صدوق /394


 


قال عَلی علیه السلام :


اَفضَلُ الذِّکرِ القُرآنُ بِهِ تُشرَحُ الصُّدورِ وَ تَستَنیرُ السَّرائِرِ.


برترین ذکر، قرآن است، به وسیله آن سینه ها گشوده وپوشیده ها روشن شود.


                                                                                شرح غررالحکم 2/45


 


قال علی علیه السلام :


فیهِ رَبیعُ القُلوبِ وَیَنابیعُ العِلمِ وَ ما لِلقَلبِ جِلاءٌ غَیرُهُ .


قرآن بهار دل ها و چشمه های دانش است و دل را جز به وسیله آن جلایی نیست .


                                                                                نهج البلاغه خطبه 176


 


قال علی علیه السلام :


اِنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ .


ظاهر قرآن شگفت انگیز و زیبا و باطنش ژرف و عمیق است .


                                                                                   اصول کافی 2/599


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


حَمَلةُ القُرآنِ عُرَفاءُ اَهلِ الجَنَّةِ .                          


حاملان قرآن معروف ترین اهالی بهشت هستند .


                                                                                  اصول کافی 2/606


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَشرافُ اُمَّتی حَمَلةُ القُرآنِ .


شریفان امت من حاملان قرآنند .


                                                                              خصال صدوق 1/7


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَهلُ القُرآنِ اَهلُ اللهِ وَخاصَّتُهُ .


اهل قرآن اهل خدا و خاصان بارگاه اویند .


                                                                            مجمع البیان 1/15


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدَبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدَبَتَهُ مَا استَطَعتُم .


این قرآن ادبستان خداوند است پس تا آنجا که می توانید از این ادبستان بیاموزید.


                                                                           مجمع البیان 1/16


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اِنَّ هذَا القُرآنَ مَأدُبَةُ اللهِ فَتَعَلَّموا مَأدُبَتَهُ مَا استَطَعتُم .


این قرآن میهمانی ویژه خداوند است پس تا آنجا که توان دارید از این ضیافت بهره ببرید.


                                                                          مجمع البیان 1/16


 


     قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ .


بهترین شما کسی است که قرآن را فرا گیرد و به دیگران بیاموزد .


                                                                        مستدرک الوسائل 4/235


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


مَن عَلَّمَ آیَةً فی کِتابِ اللهِ تَعالی، کانَ لَهُ اَجرُها ما تُلِیَت .


هر که آیه ای از کتاب خدا را به دیگری بیاموزد، پاداش آن آیه، تا زمانی که خوانده می شود به او نیز می رسد .                                                            مستدرک الوسائل 4/235


 


 


قال علی علیه السلام :


تَعَلَّمُوا القُرآنَ ؛ فَاِنَّهُ اَحسَنُ الحَدیثِ .


قرآن را فرا گیرید، زیرا که قرآن نیکوترین سخن هاست .


                                                                          نهج البلاغه خطبه 110


 


قال الصادق علیه السلام :


یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن لا یَموتَ ، حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرآنَ ، اَو یََ فی تَعلیمِهِ .


شایسته است که مؤمن از دنیا نرود، مگر آن که قرآن را فرا گیرد ویا در حال آموختن آن باشد .                                                                         اصول کافی 2/607


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَدِّبوا اَولادَکُم عَلی ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِیِّکُم وَ حُبِِّ اَهلِ بَیتِهِ وَ قِراءَةِ القُرآنِ .


فرزندان خود را برسه خصلت تربیت کنید، دوستی پیامبرتان و دوستی اهل بیتش و قرائت قرآن .                                                                  ینابیع المودة /271


قال علی علیه السلام :


حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوالِدِ اَن یُحَسِّنَ اسمَهُ وَ یُحَسِّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرآنَ .


حق فرزند برپدر این است که: او را نام نیکو نهد، به خوبی تربیت کند و به او قرآن بیاموزد .                                                                نهج البلاغه حکمة 399


 


قال الصّادق علیه السلام :


مَن قَرَأَالقُرآنَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنٌ ، اِختَلَطَ القُرآنُ بِلَحمِهِ وَ دَمِهِ .


هر جوان مؤمنی که قرآن بخواند ، قرآن با گوشت وخونش آمیخته گردد .


                                                                           اصول کافی 2/603


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


لا یُعَذِّبُ اللهُ قَلبًا وَعَی القُرآنَ .


خداوند قلبی را که قرآن را در خود جای داده باشد، عذاب نمی کند .


                                                                            امالی طوسی 1/6


 


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَلقَلبُ الَّذی لَیسَ فیهِ شَیءٌ مِنَ القُرآنِ کَالبَیتِ الخَرِبِ .


قلبی که در آن چیزی از قرآن نباشد، هم چون خانه ویران است .


                                                                           کشف الاسرار میبدی 7/405


قال رسول الله صلی الله علیه و آله :


اَفضَلُ العِبادَةِ قَراءَةُ القُرآنِ .


برترین عبادت، خواندن قرآن است                               مجمع البیان 1/15


 


قال رسول الله صلی الله علیه وآله :


نَوِّروا بُیوتَکُم بِتِلاوَةِ القُرآنِ .


خانه های خود را با تلاوت قرآن نورانی کنید .


                                                                        اصول کافی 2/610


 


فی وَصیَّةِالنَّبیِّ لِعَلٍّی عَلَیهِما وَ آلِهِمَا السَّلام :


وَ عَلَیکَ بِتِلاوَةِالقُرآنِ عَلی کُلِّ حالٍ .


از وصایای پیامبراکرم(ص) به حضرت علی (ع) این است که :


یا علی! برتو باد که در همه حال قرآن تلاوت کنی. »


                                                                         اصول کافی 7/79


 





بسم الله الرحمن الرحیم

در دین مبین اسلام به نماز اول وقت توصیه ویژه شده است و احادیث و روایات فراوانی در مورد نماز اول وقت نقل شده است که در این پست چند حدیث گهربار در مورد نماز اول وقت بیان می کنیم پس با ما همراه شوید.

حدیث نماز اول وقت

احادیث در مورد خواندن نماز اول وقت

الإمامُ الباقرُ علیه‏السلام : اِعلَمْ أنَّ أوَّلَ الوَقتِ أبَدا أفضَلُ ، فَعَجِّلْ بِالخَیرِ ما استَطَعتَ ، وأحَبُّ الأعمالِ إلى اللّه عز و جل ما داوَمَ العَبدُ علَیهِ وإن قَلَّ .
امام باقر علیه‏السلام : بدان كه اوّل وقت ، همیشه بهتر است ؛ پس تا جایى كه مى‏توانى به كار خیر بشتاب ، محبوبترین كارها نزد خداوند عز و جل كارى است كه آدمى بر آن مداومت ورزد ، گرچه اندك باشد .

الكافی : 3 / 274 / 8
منتخب میزان الحكمة : 328

رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم):اول الوقت رضوان الله ووسط الوقت رحمة الله و آخر الوقت عفو الله
نماز در اول وقت خشنودى خداوند، میان وقت رحمت خداوند و پایان وقت عفو خداوند است

ارزش نماز اول وقت

امیر المؤمنین علیٌّ علیه‏السلام: مِن كتابهِ لمحمّدِ ابنِ أبیبكرٍ: اِرتَقِبْ وقتَ الصَّلاةِ فَصَلِّها لِوَقتِها ، ولا تَعَجَّلْ بها قَبلَهُ لِفَرَاغٍ ، ولا تُؤخِّرْها عَنهُ لِشُغلٍ .
در نامه خود به محمّد بن ابى بكر- : مراقب وقت نماز باش و آن را به هنگام بخوان ، نه به دلیل بیكارى آن را پیش از موقع بخوان و نه به سبب كارى آن را از وقتش به تأخیر انداز .


بحار الأنوار : 83 / 14 / 25
منتخب میزان الحكمة : 328


الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : فَضلُ الوَقتِ الأوَّلِ على الآخِرِ كَفَضلِ الآخِرَةِ على الدُّنیا .
امام صادق علیه السلام : فضیلت اوّل وقت [نماز ]بر آخر وقت همچون فضیلت آخرت بر دنیاست .

عنه علیه السلام : لَفَضلُ الوَقتِ الأوَّلِ على الآخِرِ خَیرٌ لِلمؤمِنِ مِن مالِهِ و وُلدِهِ .
امام صادق علیه السلام : فضیلت اوّل وقت بر آخر آن براى مؤمن ، از دارایى و فرزندش بهتر است .

عنه علیه السلام : لِكُلِّ صلاةٍ وَقتانِ : أوَّلٌ و آخِرٌ، فَأوَّلُ الوَقتِ أفضَلُهُ، و لیسَ لأِحَدٍ أن یَتَّخِذَ آخِرَ الوَقتَینِ وَقتا إلاّ مِن عِلَّةٍ، و إنّما جُعِلَ آخِرُ الوَقتِ للمَریضِ و المُعتَلِّ و لِمَن لَهُ عُذرٌ، و أوَّلُ الوَقتِ رِضوانُ اللّه ِ، و آخِرُ الوَقتِ عَفوُ اللّه ِ .
امام صادق علیه السلام : هر نمازى دو وقت دارد : اوّل و آخر . اوّل وقت، بهترین آن است . هیچ كس نباید نماز را بدون علّت به آخر وقت بیندازد . آخر وقت فقط براى بیمار و علیل و كسى كه عذرى دارد، قرار داده شده است . اوّل وقت [مایه ]خشنودى خداست و آخر وقت [باعث ]آمرزش خدا .

الإمامُ الكاظمُ علیه السلام : الصَّلواتُ المَفروضاتُ فی أوَّلِ وَقتِها إذا اُقِیمَ حُدُودُها، أطیَبُ رِیحا مِن قَضِیبِ الآسِ حینَ یُؤخَذُ مِن شَجَرِهِ فی طِیبِهِ و رِیحِهِ و طَراوَتِهِ، فَعَلَیكُم بِالوَقتِ الأوَّلِ .
امام كاظم علیه السلام : نمازهاى واجب اوّل وقت، اگر با شرایط گزارده شوند، از یك شاخه تر و تازه و خوشبوىِ مُورِد . كه تازه از بوته اش جدا مى شود ، خوش بوترند ؛ پس بر شما باد نماز اوّل وقت .

بحار الأنوار عن القزّازِ : خَرَجَ الرِّضا علیه السلام یَستَقبِلُ بعضَ الطالِبِیِّینَ و جاءَ وقتُ الصَّـلاةِ، فَمالَ إلى قَصرٍ هناكَ فَنَزَلَ تحتَ صَخرَةٍ فقالَ : أذِّنْ، فقلتُ : نَنتَظِرُ یَلحَقْ بنا أصحابُنا، فقالَ : غَفَرَ اللّه ُ لكَ، لا تُؤَخِّرَنَّ صَلاةً عن أوَّلِ وَقتِها إلى آخِرِ وَقتِها مِن غَیرِ عِلَّةٍ، علَیكَ أبَدا بأوَّلِ الوَقتِ، فَأذَّنتُ و صَلَّینا .
بحار الأنوار ـ به نقل از قزّاز ـ : حضرت رضا علیه السلام به پیشباز جمعى از طالبیان بیرون رفت . كه وقت نماز رسید ؛ حضرت راه خود را به طرف كوشكى كه در آن نزدیكى بود كج كرد و زیر صخره اى فرود آمد و فرمود : اذان بگو . عرض كردم : منتظر مى مانیم تا دوستانمان هم به ما ملحق شوند . حضرت فرمود : خدا تو را بیامرزد ، هرگز نمازت را، بى دلیل از اوّل وقت به تأخیر مینداز . همیشه رعایت اوّل وقت را بكن ؛ پس ، من اذان گفتم و نماز خواندیم .


آثار و برکات نماز اول وقت در احادیث و روایات

1 – نماز اول وقت، سبب ازدیاد رزق و روزی و مایه ی برکت خانه است.
2 – نماز اول وقت متصل خواهد بود به نماز امام عصر (عج).
3 – نماز اول وقت در پنج وقت شبانه روز تمرینی است برای پاسخ گوئی سریع به ندای پر صلابت منجی عالم بشریت امام زمان (عج) در روز ظهور وقتی تکیه بر کعبه زند و با صدای رسایی که همه عالم بشنوند فریاد برآورد که انا بقیه الله در آن زمان آنان که اهل نماز اول وقتند با شنیدن این صدای دلربا اعلام آمادگی برای حضور در سپاه مبارک امام زمان (عج) را دارند.
4 – نماز اول وقت نشانه ی علی (علیه السلام) و ایمان واقعی است.
5 – کسی که نمازش را اول وقت بخواند جزء غافلین شمرده نخواهد شد.
6 – شیطان لعین، پیوسته از بنی آدم خائف و گریزان است زمانی که نمازهای پنجگانه را در اوقات خودش بجا آورد اما وقتی آنها را به تاخیر اندازد شیطان بر او جرأت پیدا کرده و او را به گناهان بزرگ وا می دارد.
7 – نماز اول وقت و مواظبت بر طلوع و غروب خورشید، سبب راحتی هنگام مرگ و برطرف شدن غم و اندوه و نجات از دوزخ می شود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین پاداشی را برای او ضمانت فرموده است.
8 – نماز اول وقت سبب تلقین شهادتین است هنگام مردن توسط خود حضرت عزرائیل.
9 – بنا به فرموده اشرف کائنات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم): نماز اول وقت محبوبترین کارها نزد خدا است سپس نیکی به پدر و مادر و سپس جهاد.
10 – نماز اول وقت، رضوان خداست و وسط وقت عفو خدا و آخر وقت غفران خداست.
11 – کسی که مواظبت کند از نماز اول وقت روز قیامت سندی در دست خواهد داشت که با آن داخل بهشت خواهد شد.
12 – حضرت موسی (علیه السلام) به خداوند عرض کردند: پاداش کسی که نمازش را اول وقت بجا آورد چیست؟ فرمود: خواسته هایش را برآورده و بهشتم را برای او مباح می گردانم.


منبع:سایت پاسخگو



کانال تلگرام ما


بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

خود را مریض نمیدانیم،وگرنه علاج آسان است.

 

 

آیت الله بهجت(ره)

 

 

 

این روزها،در یک جامعه ایزندگی میکنیم که همه چیز حول پول و مادیات می چرخد.انگار فراموشمان شده است که مافقظ مهمان هستیم و وقتی برای  بیهوده کارکردن نداریم.

 

تا حالا چند نفرماننشستیم و فکر کردیم که خدا چرا مارا به وجود آورده است؟؟؟؟؟؟هدفش از خلقت چهبوده؟؟؟؟؟

 

این روزها خیلی از ماها مانند یک گوسفند زندگی میکنیم،بهطوری که:به دنیا می آییم،میخوریم و می خوابیم،نیازهای جنسی خود را بر طرف میکنیم ودر نهایت میمیریم.
بسم الله الرحمن الرحیم

متاسفانه برخی که با اهل بیت دشمنی دارند – نمی توانند  دشمنی خود را پنهان کنند و سعی دارند با جعل تاریخ دیگران را نیز نسبت به اهل بیت بدبین کرده و تا می توانند از مقام اهل بیت بکاهند ؛ اما :یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ(سوره صف آیه ۸)می خواهند که نور خدا را با دهان خود خاموش کنند وحال آنکه خداوند – گرچه کافران را ناخوش افتد –  نور خود را کامل خواهد گردانید .

مقدمه

در طول تاریخ موارد بسیاری دیده شده است عده ای برای تشبیه دو شخص یا دو گروه به یکدیگر و نزدیک کردن مقام آن دو به هم ، دست به تحریف واقعیت زده و در صورت امکان برای گروه محبوب خویش فضیلت جعل می کردند ؛ و اگر با این کار نمی توانستند به مقصود برسند باز واقعیت را تحریف کرده و از مقام طرف مقابل می کاستند .کتب اهل سنت نیز از این قضیه بی نصیب نمانده و موارد بسیاری از دروغ ها در فضائل خلف و یا تهمت ها به بزرگان دین در آن ها دیده می شود که مقصود از آن ها تساوی برقرار کردن بین دو طرف است .

جالب اینجاست که برای بالا بردن مقام خلفا ، وقتی در کتب خویش روایتی صحیح نمی بینند به روایات ضعیفه خودشان تمسک می کنند و برای پایین آوردن مقام اهل بیت و رسول خدا نیز چنین می کنند .ابن ابی الحدید در ذیل همین بحث ( ایمان امیر مومنان و قیاس آن با اسلام ابو بکر) می گوید :ثم رأینا جمیع المختلفین قد حاولوا نقض فضائله ، ووجهوا الحیل والتأویلات نحوها ، من خارجی مارق ، وناصب حنق ، وثابت مستبهم ، وناشئ معاند ، ومنافق مکذب ، وعثمانی حسود ، یعترض فیها ویطعن ، ومعتزلی قد نقض فی الکلام ، وابصر علم الاختلاف ، وعرف الشبه ومواضع الطعن وضروب التأویل ، قد التمس الحیل فی ابطال مناقبه وتأول مشهور فضائله ، فمره یتأولها بما لا یحتمل ، ومره یقصد أن یضع من قدرها بقیاس منتقض ، ولا یزداد مع ذلک الا قوه ورفعه ، ووضوحا واستناره ، وقد علمت أن معاویه ویزید ومن کان بعدهما من بنى مروان أیام ملکهم – وذلک نحو ثمانین سنه – لم یدعوا جهدا فی حمل الناس على شتمه ولعنه واخفاء فضائله ، وستر مناقبه وسوابقه .(شرح نهج البلاغه ج ۱۳  ص ۲۱۹)می بینیم که گروه های بسیاری می خواهند فضیلت های او را از بین ببرند ؛ و بسیاری حیله و توجیه ها را به سوی فضائل او روانه می سازند ؛ عده ای از خوارج از دین برگشته ؛ و عده ای ناصبی کینه توز ؛ و عده ای دین دار که دین برای او اشتباه شده است ؛ و کسی که از کودکی با دشمنی او بزرگ شده است ؛ و منافقی که دروغ بر او می بندد ؛ و طرفداران عثمان که بر علی حسادت می ورزند؛ ایشان به فضائل علی کنایه زده و به آن اعتراض می کنند ؛ و نیز معتزلیانی که در سخن دیگران را شکست می دهد و به راه اختلاف افکنی آگاه شده است و شبهه ها و جایگاه های اشکال و روش های تاویل را می داند ، او نیز برای از بین بردن مناقب و تاویل فضائل مشهور او تلاش می کند ؛ گاهی آن را به صورتی تاویل می کند که با کلام سازگار نیست ؛ و گاهی نیز می خواهد با آوردن ضد آن از مقام آن بکاهد ؛ و با این همه جز بر مقام او ئ برتری او و وضوح و نورانیت او نمی افزایند ؛ و می دانی که معاویه و یزید و کسانی که بعد از او بودند – از بنی مروان – به مدت هشتاد سال ، از هیچ کوششی برای وادار کردن مردم به جسارت و لعن به حضرت و پنهان کردن فضیلت های ایشان و پوشاندن مناقب و سوابق ایشان کوتاهی نکردند ؛

تناقضی آشکار

یکی از این موارد ِ جسارت ، مطلبی است که در تعدادی از کتب اهل سنت ( و سایت های ایشان ) مانند کتاب ابن کثیر و غیر او ذکر شده است و می خواهند با آن چنین وانمود کنند که امیر مومنان در زمان خردسالی بت پرست بوده است !!!

جالب اینجاست که وقتی بحث در مورد ایمان امیر مومنان به عنوان اولین مسلمان مطرح می شود مساله سن کم حضرت را پیش کشیده و می گویند : او خردسال بوده است و کودک خردسال نمی تواند ایمان بیاورد ؛ اما وقتی این روایت جعلی را در مورد بت پرست بودن امیر مومنان مطرح می کنند ، این سوال را ضمیمه نمی کنند که چطور او در زمان خردسالی بت پرست بوده و رسول خدا شرط اسلام او را ترک بت پرستی بیان می کنند !!!

اشکال سندی

ابن کثیر و تمامی کسانی که این روایت را نقل کرده اند آن را از سیره ابن اسحاق گرفته اند :

اسلام علی بن أبی طالب رضی الله عنه نا أحمد (بن عبد الجبار ) حدثنی یونس (بن ب)  عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار ) قال ثم ان علی بن أبی طالب جاء بعد ذلک بیومین فوجدهما یصلیان فقال علی ما هذا یا محمد فقال النبی  صلى الله علیه وسلم  دین الله الذی اصطفى لنفسه وبعث به رسله فأدعوک الى الله وحده والى عبادته وکفر باللات والعزى فقال له علی هذا أمر لم أسمع به قبل الیوم فلست بقاض أمرا حتى أحدث أبا طالب فکره رسول الله  صلى الله علیه وسلم  أن یفشی علیه سره قبل أن یستعلن أمره فقال له یا علی اذا لم تسلم فاکتم فمکث علی تلک اللیله ثم أن الله أوقع فی قلب علی الاسلام فأصبح غادیا الى رسول الله  صلى الله علیه وسلم  حتى جاءه فقال ما عرضت علی یا محمد فقال له رسول الله  صلى الله علیه وسلم  تشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شریک له وتکفر باللات والعزى(سیره ابن إسحاق ج۲/ص۱۱۸ ش ۱۷۳)

در ابتدا مقداری در مورد کتاب سیره ابن اسحاق سخن می گوییم :

اشکال به اصل کتاب سیره ابن اسحاق :

نظر ابن تیمیه در مورد این کتاب :

ابن تیمیه در مورد اصل این کتاب می گوید :

ولکن فی نفس السیره وقع غلط فی مواضع وأحادیث(الجواب الصحیح ج۳/ص۳۴)در خود کتاب سیره ( و نه در نقل های از آن ) در بعضی از موضوعات و روایت ها غلط هایی وجود دارد .

تکمیل این اشکال توسط محمد بن جابر الوادی :محمد بن جابر الوادی متوفای ۷۴۹ در کتاب خویش در تکمیل اشکال ابن تیمیه در مورد سیره ابن اسحاق می گوید :ولم یتحقق هذا الکتاب لضیاع ثبته منه(کتاب البرنامج ص۲۱۹)این کتاب موجود نیست ، زیرا خود ابن اسحاق آن را گم کرده است

و اضافه می کند که وی این کتاب را به دست کسی نداده و نقل این کتاب از خود وی به صورت شفاهی صورت گرفته است !!! و این یعنی نقل تمامی روایت های این کتاب به صورت شفاهی و بدون مدرک!!!

اشکال به راویان این روایت :

سند روایت ابن اسحاق بدین شرح است :

أحمد (بن عبد الجبار) حدثنی یونس (بن ب)  عن ابن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار )

احمد بن عبد الجبار

در تقریب التهذیب می گوید :أحمد بن عبد الجبار بن محمد العطاردی أبو عمر الکوفی ضعیف(تقریب التهذیب ج ۱ ص ۸۱)أحمد بن عبد الجبار بن محمد عطاردی … ضعیف است .

قال عبد الرحمن بن أبی حاتم کتبت عنه وأمسکت عن الروایه عنه لکثره کلام الناس فیه وقال محمد بن عبد الله الحضرمی کان یکذب وقال الحاکم أبو عبد الله الحافظ لیس بالقوی عندهم ترکه أبو العباس أحمد بن محمد بن سعید یعنی بن عقده وقال أبو أحمد بن عدی رأیت أهل العراق مجمعین على ضعفه وکان أحمد بن محمد بن سعید لا یحدث عنه لضعفه(تهذیب الکمال ج ۱ص۳۷۹)

عبد الرحمن بن ابی حاتم می گوید :

از او روایت نوشتم ولی نقل نکردم ؛ زیرا مردم در مورد او بسیار سخن می گفتند ؛ و محمد بن عبد الله حضرمی گفته است که او دروغ می گفت ؛ و حاکم نیشابوری گفته است که او در روایت توانمند نبود وو ابو عباس احمد بن محمد بن سعید ( ابن عقده ) نیز او را ترک کرده است ؛ و احمد بن محمد بن سعید نیز از او به خاطر ضعیف بودنش روایت نمی کرد .ابن جوزی نیز او را در کتاب ضعفای خویش آورده است :الضعفاء والمتروکین ج ۱ ص ۷۵ ش ۱۹۵

یونس بن ب

او نیز در نقل کتاب سیره متهم است ؛ ذهبی دمشقی در مورد او می گوید :یونس بن ب ابو بکر الشیبانی الحافظ عن هشام بن عروه والأعمش وابن إسحاق وعنه أبو کریب وابن نمیر والعطاردی قال بن معین صدوق وقال أبو داود لیس بحجه یوصل کلام بن إسحاق بالأحادیث مات ۱۹۹ د ت ق م تبعا(الکاشف ج۲ ص۴۰۲ ش ۶۴۶۴)ابن معین او را راستگو می داند و ابو داود گفته است که او حجت نمی باشد ؛ زیرا کلام ابن اسحاق را با روایت مخلوط می سازد ( ادراج می کند وادراج را جزو بدترین جرح ها می دانند )

ابن اسحاق

خود ابن اسحاق متولد سال ۸۰ است و بنا بر این تمامی روایاتی که در کتاب خویش بدون سند ذکر کرده است مرسل به حساب می آید ؛ و این اشکال جدای از اشکال تضعیف وی است ؛ تضعیفات او در کتاب های ذیل ذکر شده است :الکامل فی الضعفاء ابن عدی ج ۶ ص ۱۰۲ ش ۱۶۲۳/الضعفاء الکبیر عقیلی ج ۴ ص ۲۴ ش۱۵۷۸/الضعفاء والمتروکین ابن جوزی ج ۳ص۴۱ ش۲۸۸۳/و…

بنا بر این زدن چنین تهمتی بر امیر مومنان با چینین سندی کمال وقاحت است .

نظر اهل سنت در مورد ایمان امیر مومنان

همگان می دانند که علمای اهل سنت وقتی می خواهند در مورد امیر مومنان سخن بگویند برخلاف بقیه صحابه در مورد حضرت به جای رضی الله عنه» می گویند : علی بن أبی طالب کرم الله وجهه»و وقتی از ایشان در این زمینه سوال کنیم که مقصود از عبارت کرم الله وجهه چیست ؟ پاسخ می دهند زیرا او هیچ گاه بت نپرستیده و برای آن ها سجده نکرده است ؛ زیرا از دوران کودکی در دامان رسول گرامی اسلام پرورش یافته و عقیده ایشان را به عنوان عقیده خویش قبول کرده است .در این زمینه به روایتی که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند توجه بفرمایید :  سباق الأمم ثلاثه لم یکفروا بالله طرفه عین علی بن أبی طالب وصاحب یس ومؤمن آل فرعون .(الکشاف ج۴/ص۱۲ ش ۹۳۴)پیشتازان امت ها سه نفرند که چشم بر هم زدنی به خدا کافر نشده اند ؛ علی بن أبی طالب و صاحب یاسین و مومن آل فرعون .همین روایت در کتب ذیل نیز آمده و ایشان بدان استشهاد کرده اند :المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ج۴/ص۴۵۰-تفسیر القرطبی ج۱۵/ص۲۰-روح المعانی ج۲۲/ص۲۲۵-تفسیر ابن عربی ج۲/ص۱۶۵-تفسیر البحر المحیط ج۷/ص۳۱۴-تفسیر الثعلبی ج۸/ص۱۲۶

و حتی از عده ای از اهل سنت نقل شده است که ایشان گفته اند که در مورد امیر مومنان احتیاج به ایمان آوردن نیست زیرا او با رسول خدا بوده و در همه امور از ایشان تبعیت می نمود و هیچ کس نگفته است که رسول خدا اسلام آورد ، زیرا ایشان اصلا کافر نبوده تا بخواهد اسلام بیاورد .

أقول قال بعض متأخری أصحابنا … أما على بن أبی طالب فلم یکن مشرکا بالله أبدا لأنه کان مع رسول الله  صلى الله علیه وسلم  فی کفالته کأحد أولاده یتبعه فی جمیع أموره فلم یحتج أن یدعى للإسلام فیقال أسلم هذا(لسیره الحلبیه ج۱/ص۴۳۴)یکی از متاخرین اصحاب ما چنین گفته است که : … اما علی بن ابی طالب به هیچ وجه به خدا شکر نورزیده بود ، زیرا اوهمراه رسول خدا و تحت سرپرستی ایشان مانند یکی از فرزندان حضرت بود و در همه کارها از ایشان تبعیت می کرد ؛ پس احتیاج به این ندارد که ادعای اسلام کند تا بگوییم او اسلام آورده است .

سخنان امیر مومنان در همین زمینه

در این زمینه خود حضرت در نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ مشهور به خطبه قاصعه می فرمایند :  وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى‏اللّهُ‏عَلَیْهِ‏وَآلِهِ‏وَسلَّم بِالْقَرَابَهِ الْقَرِیبَهِ، وَالْمَنْزِلَهِ الْخَصِیصَهِ.شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا(ص) در خویشاوندى نزدیک، وجایگاه  و منزلت ویژه مى ‏دانید.

دوران طفلى و شیر خوارگى‏

وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ (ولیدٌ) یَضُمُّنِی إِلَى‏ صَدْرِهِ، وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ.  وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ.

پیامبر مرا در اتاق خویش مى‏ نشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مى‏ گرفت، و در بستر مخصوص خود مى ‏خوابانید، بدنش را به بدن من مى‏ چسباند، و بوى پاکیزه خود را به من مى‏ بویاند، و گاهى غذایى را لقمه لقمه در دهانم مى‏ گذارد.

دوران کودکى

وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَهً فِی قَوْلٍ، وَلَا خَطْلَهً فِی‏فِعْلٍ.

هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در کردارم نیافت.

دوران نوجوانى‏

وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً ، وَ یَأْمُرُنِی بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ.

و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره است . پیامبر (ص) هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مى‏ فرمود، و به من فرمان مى ‏داد که به او اقتداء نمایم.

در تربیتگاه غار حراء

وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَهٍ بِحِرَاءَ (حرّاء) فَأَرَاهُ، وَلَا یَرَاهُ غَیْرِی. پیامبر (ص) چند ماه از سال را در غار حراء مى ‏گذراند، تنها من او  را مشاهده مى‏کردم، و کسى جز من او را نمى‏ دید.

اولین مسلمان‏

وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى‏ اللّهُ ‏عَلَیْهِ ‏وَآلِهِ‏ وَسلَّم وَ خَدِیجَهَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا.در آن روزها، در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا(ص) که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم.

مشاهده نور وحى

أَرَى‏ نُورَ الْوَحْیِ وَالرِّسَالَهِ، وَأَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّهِ. وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّهَ (رَنَه) الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلَّى‏اللّهُ‏عَلَیْهِ‏وَآلِهِ‏وَسلَّم.فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّهُ؟ فَقَالَ: هذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»من نور وحى و رسالت را مى‏دیدم، و بوى نبوّت را مى‏بوییدم من هنگامى که وحى بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرود مى‏آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم اى رسول خدا، این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردیداین روایت به صراحت اعلام می کند که حضرت در اولین نزول وحی بر رسول خدا شاهد ماجرا بوده است ناله شیطان را شنیده اند و لذا قطعا روایت اهل سنت که حضرت بعد از دیدن نماز رسول خدا ( ص) و خدیجه ، تازه با اسلام آشنا شدند دروغ است .

و در ادامه مطلبی را بیان می کنند که از آنچه گذشت مهم تر است :

هم رتبه پیامبر در مشاهده حقایق هستى‏

إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى‏ مَا أَرَى‏، إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَى‏ خَیْرٍ».

و فرمود: على! تو آنچه را من مى‏شنوم، مى‏شنوى، و آنچه را که من مى ‏بینم، مى ‏بینى، جز اینکه تو پیامبر نیستى، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر مى ‏روى»

آیا ممکن است که امیر مومنان نور وحی را ببیند و آنچه را به رسول خدا وحی شده است دریابد و  بعد بیاید از رسول سوال کند که شما و خدیجه چه می کنید !!!

جالب است که ابن ابی الحدید بعد از نقل این روایت از امیر مومنان ، برای تایید آن به روایتی از مسند احمد استشهاد می نماید که ما اکنون آن را در مسند احمد نمی یابیم :واما رنه الشیطان ، فروى أبو عبد الله أحمد بن حنبل فی مسنده ، عن علی بن أبی طالب علیه السلام ، قال کنت مع رسول الله صلى الله علیه وآله صبیحه اللیله التی أسرى به فیها ، وهو بالحجر یصلى ، فلما قضى صلاته ، وقضیت ، صلاتی سمعت رنه شدیده ، فقلت یا رسول الله ، ما هذه الرنه قال الا تعلم هذه رنه الشیطان ، علم انى أسرى بی اللیله إلى السماء ، فأیس من أن یعبد فی هذه الأرض .(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۱۳ ص ۲۰۹)اما ناله شیطان : احمد بن حنبل در مسند خویش از علی بن ابی طالب روایت کرده است که در صبح شبی که حضرت به آسمان برده شدند او در حجر ( اسماعیل) نماز می خواند ؛ وقتی که نماز خویش را تمام کرد و من نیز نمازم تمام شد صدای ناله شدیدی را شنیدم ؛ پس عرضه داشتم که ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمودند : آیا نمی دانی که این ناله شیطان است ؛ می داند که من را به آسمان بردند ؛ پس از این که کسی در زمین او را بپرستد نا امید شد .

و با ذکر این مقدمات و بعد از بیان آن که امیر مومنان تربیت شده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده و ایشان بوده اند که مسئولیت پرورش حضرت را به عهده گرفته بودند ، مشخص می گردد  که در حقیقت تهمت پرستیدن لات و عزی توسط امیر مومنان در زمان کودکی ،  تهمت به رسول خداست ؛ زیرا معنی این تهمت آن است که بگوییم یا رسول خدا قبل از نزول وحی کافر بوده است که امیر مومنان نیز از وی تبعیت می کرده است ؛ و یا باید گفت که حضرت در تربیت کردن کسی که تربیت او را به عهده گرفته بودند کوتاهی می کرده اند و او را کافر بزرگ کرده اند و در هر دو صورت به رسول خدا جسارت صورت گرفته است .

منبع: سایت سنت و سایت فارسی آل شیعه


آخرین جستجو ها

Betty's receptions sepetherphor twinnasina همسفران نمایندگی آزادی EPIPHANIES ofobperte sduchorigi acdragelis lighnuppede تحقیق و مقاله، مطالب علمی آموزشی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دانلود سخنرانی، ذکر و حدیث